تصور اینکه برف سال بعد را نخواهم دید

.
تصورِ اینکه برف سال بعد را نخواهم دید
آتشم می زند
و آتش
همیشه از سرِ انگشتانم آغاز می شود

انگشتان سوخته ام را برمی دارم و می روم
آدم برفی بزرگی بسازم
که کفاف زمستانهای بی من را بدهد

تکه های زغال را در چشمهایم فرو می کنم
- گریه -
قاچ سرخی سیب را در دهانم
- خنده -
و بعید می دانم بدانی چقدر سخت است
تمام عمرت را پشت صورتکها زیسته باشی
خندیده باشی، گریسته باشی
و دانسته باشی
روزی مرده شوهایی دهانت را و گوشهایت را با کفن می بندند
و دورت کفن می پیچند
که نمی دانند
پنبه مثل برف سفید است
و کفن مثل برف سفید است

#لیلاکردبچه
کلاغمرگی
دیدگاه ها (۲)

.نگاهم کرد و کلماتی میان ما معلق بودندکه چشم هایش دست دراز ک...

.دکترها می‌گوینددیدنت برای ناراحتیِ قلبی‌ام خوب استبیچاره دک...

من برگشته ام امّاپنجره های این کوچه راجمع کرده اند ...تو پشت...

دستم، رو میشودچگونه پنهانت کنموقتی که می آیی،من میرومگم میشو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط