شب عملیات موقعی که درگیر شدیم من سعی داشتم به کمک بچه بیا
شب عملیات موقعی که درگیر شدیم من سعی داشتم به کمک بچه بیام بالای سر هرکسی اومدم تلاش کردم کمکش کنم بعضی شهید شده بودند بعضی مجددا زنده شدند مثل شهید موسوی و باز شهید شدند و خیلی ها هم زنده ماندند …
وقتی رسیدم بالای سر عبد الزهرا دیدم پهلوی راستش داره به شدت خون میاد ؛ با باند دستم رو گذاشتم روی زخم دیدم دستم توی بدنش فرو رفت یاد شوخی شهید افتادم و همونجا خیلی گریه کردم …. بعد پیشونیشو بوسیدم چشماشو بستم و رفتم کمک دیگر بچه ها… شهدای اون شب انتخاب شده بودند.
راوی؛هم رزم شهید
.
.
.
شهید علی بریهی
تولد؛١٣٦٤
شهادت سیزده شهریور سال نود به همراه یازده تن از همرزمان خود
محل شهادت؛شمال غرب،سردشت.
.
.
.
#شهید#یگان_صابرین#تیپ_صابرین#شهادت#سپاه_قدس#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی
وقتی رسیدم بالای سر عبد الزهرا دیدم پهلوی راستش داره به شدت خون میاد ؛ با باند دستم رو گذاشتم روی زخم دیدم دستم توی بدنش فرو رفت یاد شوخی شهید افتادم و همونجا خیلی گریه کردم …. بعد پیشونیشو بوسیدم چشماشو بستم و رفتم کمک دیگر بچه ها… شهدای اون شب انتخاب شده بودند.
راوی؛هم رزم شهید
.
.
.
شهید علی بریهی
تولد؛١٣٦٤
شهادت سیزده شهریور سال نود به همراه یازده تن از همرزمان خود
محل شهادت؛شمال غرب،سردشت.
.
.
.
#شهید#یگان_صابرین#تیپ_صابرین#شهادت#سپاه_قدس#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی
۱.۹k
۱۱ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.