همین الان که
همین الان که
دلتان برایش تنگ شده است
همین حالا که
لقمه از گلویتان پایین نمی رود
بلند شوید ،
ترس غرورتان را کنار بگذارید
و با تمام وجودتان
عشقتان را صدا بزنید
و بی آنکه بهش اجازه حرف زدن بدهید
او را یعنی همان
تک عشق زندگی تان را
آنطور که دلتان می خواهد بغل کنید
اصلا درب گوشهایتان را ببندید
هیچ مهم نباشد که چرا اعتراض می کند
آغوشتان همه همه اش عشق باشد
خودش طوری کوتاه بیاید که
انگشت به دهان رفتارش بمانید
دستش را یواش
پشت موهایش کشانده
و آن را برای
پوشش چشمانش رها می کند
او آنجا زیر تمام این
تار موهای خواستنی اش
منتظر به دستان تو
اشک عاشقی می ریزد
دستت را که به موهایش رساندی
دهان پشت گوش هایش بگذار و
آنقدر نجوای دوستت دارم را
برایش زمزمه کن تا تمام دستانت
را باران رحمت پر کند
حالا وقت نمایش اقتدار مردانه است
وقت به رخ کشیدن بازوهای مردانه ات
طوری میان دستانت گمش کن
که خودش به بودن خودش هم شک کند
او با این نیروی مردانه ات
جان می گیرد ،
اوج می گیرد
اصلا تو چه می دانی که او
با این آغوش
مجنون داشتنت می شود
تمام تلاشش را می کند
تا دست های ظریف
کم زورش را پشت به گردنت رسانده
و آنقدر صورت به صورتت نزدیک کرده
که تو هم رعشه بر اندامت انداخته
پشت به تمام خط قرمزهای این زندگی
دنیا را بازیچه عاشقانه های خود کنی
این دنیا برای این با هم بودن ها
جای کوچکی است
این بودن ها
قطعه ای میخواهد از جنس بهشت ...
#ماهِ_من
#حمیدرضا_میتران
دلتان برایش تنگ شده است
همین حالا که
لقمه از گلویتان پایین نمی رود
بلند شوید ،
ترس غرورتان را کنار بگذارید
و با تمام وجودتان
عشقتان را صدا بزنید
و بی آنکه بهش اجازه حرف زدن بدهید
او را یعنی همان
تک عشق زندگی تان را
آنطور که دلتان می خواهد بغل کنید
اصلا درب گوشهایتان را ببندید
هیچ مهم نباشد که چرا اعتراض می کند
آغوشتان همه همه اش عشق باشد
خودش طوری کوتاه بیاید که
انگشت به دهان رفتارش بمانید
دستش را یواش
پشت موهایش کشانده
و آن را برای
پوشش چشمانش رها می کند
او آنجا زیر تمام این
تار موهای خواستنی اش
منتظر به دستان تو
اشک عاشقی می ریزد
دستت را که به موهایش رساندی
دهان پشت گوش هایش بگذار و
آنقدر نجوای دوستت دارم را
برایش زمزمه کن تا تمام دستانت
را باران رحمت پر کند
حالا وقت نمایش اقتدار مردانه است
وقت به رخ کشیدن بازوهای مردانه ات
طوری میان دستانت گمش کن
که خودش به بودن خودش هم شک کند
او با این نیروی مردانه ات
جان می گیرد ،
اوج می گیرد
اصلا تو چه می دانی که او
با این آغوش
مجنون داشتنت می شود
تمام تلاشش را می کند
تا دست های ظریف
کم زورش را پشت به گردنت رسانده
و آنقدر صورت به صورتت نزدیک کرده
که تو هم رعشه بر اندامت انداخته
پشت به تمام خط قرمزهای این زندگی
دنیا را بازیچه عاشقانه های خود کنی
این دنیا برای این با هم بودن ها
جای کوچکی است
این بودن ها
قطعه ای میخواهد از جنس بهشت ...
#ماهِ_من
#حمیدرضا_میتران
۳.۷k
۲۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.