از بد روزگار دخترکی نابینا عاشق پسری می شود که او هم دختر

از بد روزگار دخترکی نابینا عاشق پسری می شود که او هم دخترک را با وجود معلولیتش دوست می دارد. دخترک همیشه به پسر می گفت اگه من بینا بودم می فهمیدی که چقدر تو را دوست دارم، اتفاقا فردی پیدا می شود و دو چشم خود را به دخترک نابینا هدیه می کند. بعد از بینا شدن دخترک می بیند که پسر هم نابیناست و او را ترک می کند، پسرک داستان عاشقانه ما در پاسخ به این حرکت دختر به او می گوید برو اما مراقب چشم هایم باش!!!
دیدگاه ها (۲)

همیشــــــــه مـی گفتنــــدسختـی ها نمکـــ زندگــ ـیستــامــ...

گاهی سکوت میکنی چون...اینقد رنجیدی که نمی خوای حرف بزنیاما.....

عادت بدی داشت!!!تا تقّی به توقّی می خورد می گفت: کاری نکن تن...

ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﺍﺯ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌـﺪ،ﺍﺯ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺑﻌـﺪ،ﺍﺯ “...

یوسف پیامبر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط