عشق بوکسی
عشق بوکسی
پارت ۳
معلم:خب حالا یکی یکی خودتونو معرفی کنین
بچه داشتن خودشونو معرفی میکردن
الینک:سلام من الینک هستم ۱۷ سالمه
ا_ت:سلام منم سونگی هستم ۱۷ سالمه
معلم:خب بریم سر درسمون
سوبین :خانم معلم ما اینجا دوتا مزاحم داریم که مارو اذیت میکنن
ویو ای ان
وقتی حرف سوبین شنیدم خیلی رو عصابم رفت میخواستم با دستام خفش کنم
معلم:کی هست عزیزم😊
سوبین:ای آن و سونگی خیلی شیطون
آی ان:چرا گ***میخوری من کی تورواذیت کردم داری از حد خودت میگذری برو خدارو شکر کن هیجی بت نمیگم
سوبین:چرا از وقتی که این دختره آمده اخلاقت عوض شده نکنه عاشقش شدی معشوقت شده ها
آی ان:انقدر چرت نباف برای خودت عاشق چیه هی چرت پرت میگی
سوبین:خانم این عاشق سونگی شده چون هر جا اون میره این هست
دیه نمیتونستم جلوی خودمو نگه دارم واقعن صبرم لبریز شده بود بلند شدن رفتم سمت سوبین یقش گرفتم بلند کرد
آی ان:خودت خواشتی(با حرس)
معلم:هی هی بچه ها بسه ولش کنیناین موضوع رو
آی ان:نه خانم این باید ادب بشه
یه مشت خواباندم تو صورتش که پخش زمین شد
سوبین:(نیش خند)هی میبینم رو پیدا کردی برای خودت پرویی میکنی
با آرنج زد توی صورتم که افتادم اونور کمرم خورد به پایه صندلی
اند یقمو گرفت یه مشت زد توی صورتم که گوشه لبم پاره شد و خون آمد
ا_ت:اگه این بحث به خاطر منه پس کنین لطفا(با داد و عصبانیت)
ویو ا_ت
دیدم اون پسره سوبین داره میاد سمتم
سوبین:تو چطور فکر میکنی به خاطر توعه
بعد با یه انگشتش گذاشت روی دماغ که از پشت کشیده شد محکم خورد به کمد توی کلاس اون هیونجین بود که اونو آنطوری کرد
معلم از کلاس خارج شد و رفت مدیرو اورد
مدیرفلیکس:هی !چه خبره
سوبین انگار از مدیر خیلی میترسیدم پس کنار کشید و رفت یه سمت دیه
مدیر:هی پسر سر کی بحث میکنی
بعد با دستش به من اشاره کرد
مدیر: بیاین بریم دفتر
.....۳ ماه بعد....
ویو ای ان
آماده شدم تا بدم به باشگاه تا یکم بوکس کار کنم نزدیکای ۲ هفتس بوکس کار میکنم
آی ان:سلام استاد
استاد هوانگ:سلام خب بچه ها همه حضور دارن
همه :بله
استاد هوانگ:خب امروز ما یه شاگرد دیه داریم که میخواد دفاع شخصی
پارت ۳
معلم:خب حالا یکی یکی خودتونو معرفی کنین
بچه داشتن خودشونو معرفی میکردن
الینک:سلام من الینک هستم ۱۷ سالمه
ا_ت:سلام منم سونگی هستم ۱۷ سالمه
معلم:خب بریم سر درسمون
سوبین :خانم معلم ما اینجا دوتا مزاحم داریم که مارو اذیت میکنن
ویو ای ان
وقتی حرف سوبین شنیدم خیلی رو عصابم رفت میخواستم با دستام خفش کنم
معلم:کی هست عزیزم😊
سوبین:ای آن و سونگی خیلی شیطون
آی ان:چرا گ***میخوری من کی تورواذیت کردم داری از حد خودت میگذری برو خدارو شکر کن هیجی بت نمیگم
سوبین:چرا از وقتی که این دختره آمده اخلاقت عوض شده نکنه عاشقش شدی معشوقت شده ها
آی ان:انقدر چرت نباف برای خودت عاشق چیه هی چرت پرت میگی
سوبین:خانم این عاشق سونگی شده چون هر جا اون میره این هست
دیه نمیتونستم جلوی خودمو نگه دارم واقعن صبرم لبریز شده بود بلند شدن رفتم سمت سوبین یقش گرفتم بلند کرد
آی ان:خودت خواشتی(با حرس)
معلم:هی هی بچه ها بسه ولش کنیناین موضوع رو
آی ان:نه خانم این باید ادب بشه
یه مشت خواباندم تو صورتش که پخش زمین شد
سوبین:(نیش خند)هی میبینم رو پیدا کردی برای خودت پرویی میکنی
با آرنج زد توی صورتم که افتادم اونور کمرم خورد به پایه صندلی
اند یقمو گرفت یه مشت زد توی صورتم که گوشه لبم پاره شد و خون آمد
ا_ت:اگه این بحث به خاطر منه پس کنین لطفا(با داد و عصبانیت)
ویو ا_ت
دیدم اون پسره سوبین داره میاد سمتم
سوبین:تو چطور فکر میکنی به خاطر توعه
بعد با یه انگشتش گذاشت روی دماغ که از پشت کشیده شد محکم خورد به کمد توی کلاس اون هیونجین بود که اونو آنطوری کرد
معلم از کلاس خارج شد و رفت مدیرو اورد
مدیرفلیکس:هی !چه خبره
سوبین انگار از مدیر خیلی میترسیدم پس کنار کشید و رفت یه سمت دیه
مدیر:هی پسر سر کی بحث میکنی
بعد با دستش به من اشاره کرد
مدیر: بیاین بریم دفتر
.....۳ ماه بعد....
ویو ای ان
آماده شدم تا بدم به باشگاه تا یکم بوکس کار کنم نزدیکای ۲ هفتس بوکس کار میکنم
آی ان:سلام استاد
استاد هوانگ:سلام خب بچه ها همه حضور دارن
همه :بله
استاد هوانگ:خب امروز ما یه شاگرد دیه داریم که میخواد دفاع شخصی
۲.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.