پارت ۸۱
پارت ۸۱
#تهیونگ
صبح ساعت ۸ بلند شدم و حاضر شدم برم کمپانی ! هوا گرمتر شده بود . سوار ماشین شدم و راه افتادم . نمیدونم چرا ولی نسبت به جویی و کارایی که میکنه خیلی مشکوک شدم . چیزی بهم نمیگه . رسیدم کمپانی و بدون اینکه برم توی اتاق خودم رفتم اتاق جویی . رفتمتوی اتاق نبودش . روی میزش رو نگاه کردم . چی ؟!!! طراح لباس نو سومی!!! یعنی چی ؟ طراح لباس ما سونگ جوییه! این کارش واقعا منو ترسوند نکنه از کمپانی رفته ؟! آه جویی تو آخرش منو دق میدی ! با سرعت تموم رفتم و سوار ماشین شدم . گریه ام افتاد ! چرا استعفا دادی ؟! منو بازم میخوایی ول کنی !؟🥺 رسیدم دم خونه اش! ماسک زدم و رفتم در زدم ... در رو باز کرد و با دیدن من متعجب شد !
جویی: ت..تهیونگ !! چرا اومدی اینجا؟!!! خطرناکه !
زدمش کنار و رفتم توی خونه ! خیلی عصبی بودم .. در رو بست و نگاهم میکرد ..
من: فکر کردی بازم میتونی سر منو شیره بمالی ؟! ت..تو !! بازم میخوایی منو ترک کنی ؟!🥺 چند دفعه بهت گفتم نمیتونم بدون تو زندگی کنم !؟ .. پرید وسط حرفام
جویی: تهیونگ ! من تورو ترک نمیکنم !! چت شده عشقم ؟ بسه گریه نکن میخوایی قلبم وایسه !....
با بدو اومد و بغلم کرد .. ضربان قلبم به شدت رفت بالا ...
من: پس چرا رفتم توی دفتر اسم تو روی میز نبود ! جویی بهم دورغ نمیگی که ؟!
ازم جدا شد و لباشو محکم گذاشت روی لبام و محکم میک میزد ..دلیل کاراشو نمی فهمیدم ولی اون لحظه دلم تنگ شده بود ! دستامو دو طرف صورتش گذاشتم و لب بالاشو میخوردم ازم جدا شد...
من: تهیونی من اشتباه فهمیده ! بشین تا برات بگم نفسم !
نشستم روی مبل و نشست کنارم و دستامو گرفته بود ..
جویی: من از کمپانی نرفتم فقط از طراح بودن استعفا دادم .. من الان یکی از سهام دارای کمپانی ام تهیونگ ! یادت که نرفته من خیلی پول دارم!!!
من: ی..یعنی تو الان مثل پی دی نیم توی کمپانی سهام داری ؟
جویی: اره تهیونگ ! من نرفتم از کمپانی دفتر کارم عوض شده فقط ! .. راستش از اینکه استعداد سومی رو نادیده گرفتم خیلی ناراحت بودم ! اون استعدادش رو داره تهیونگ !
من: یااا یعنی الان باید بهت بگم سونگ پی دی نیم !؟
جویی: تهیووونگ! دوست ندارم اینطوری صدام بزنی !
من: راستشو بگو چه قدر پول دادی به پی دی نیم که راضی شده ؟
جویی: اونش به تو دیگه مربوط نیست ! فقط بدون از تو خیلی پولدار ترام !! ... تازه نمیدونی ... آه ولش کن !!
حرفشو نزد ...
من: بگو جویی ! چی رو نمیدونم ! ... جویی: آه ولش کن نمی گم
من: جویی خودت میدونی چه سرنوشتی درانتطارته اگه ازم چیزی رو مخفی کنی ! پس بگو ..
جویی: باشه بهت میگم ولی به پسرا نگو ... دارم برنامه یه سفر تفریحی به پاریس و یه کامبک رو اونجا براتون ترتیب میدم با هزینه خودم ! چه طوره ؟
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#تهیونگ
صبح ساعت ۸ بلند شدم و حاضر شدم برم کمپانی ! هوا گرمتر شده بود . سوار ماشین شدم و راه افتادم . نمیدونم چرا ولی نسبت به جویی و کارایی که میکنه خیلی مشکوک شدم . چیزی بهم نمیگه . رسیدم کمپانی و بدون اینکه برم توی اتاق خودم رفتم اتاق جویی . رفتمتوی اتاق نبودش . روی میزش رو نگاه کردم . چی ؟!!! طراح لباس نو سومی!!! یعنی چی ؟ طراح لباس ما سونگ جوییه! این کارش واقعا منو ترسوند نکنه از کمپانی رفته ؟! آه جویی تو آخرش منو دق میدی ! با سرعت تموم رفتم و سوار ماشین شدم . گریه ام افتاد ! چرا استعفا دادی ؟! منو بازم میخوایی ول کنی !؟🥺 رسیدم دم خونه اش! ماسک زدم و رفتم در زدم ... در رو باز کرد و با دیدن من متعجب شد !
جویی: ت..تهیونگ !! چرا اومدی اینجا؟!!! خطرناکه !
زدمش کنار و رفتم توی خونه ! خیلی عصبی بودم .. در رو بست و نگاهم میکرد ..
من: فکر کردی بازم میتونی سر منو شیره بمالی ؟! ت..تو !! بازم میخوایی منو ترک کنی ؟!🥺 چند دفعه بهت گفتم نمیتونم بدون تو زندگی کنم !؟ .. پرید وسط حرفام
جویی: تهیونگ ! من تورو ترک نمیکنم !! چت شده عشقم ؟ بسه گریه نکن میخوایی قلبم وایسه !....
با بدو اومد و بغلم کرد .. ضربان قلبم به شدت رفت بالا ...
من: پس چرا رفتم توی دفتر اسم تو روی میز نبود ! جویی بهم دورغ نمیگی که ؟!
ازم جدا شد و لباشو محکم گذاشت روی لبام و محکم میک میزد ..دلیل کاراشو نمی فهمیدم ولی اون لحظه دلم تنگ شده بود ! دستامو دو طرف صورتش گذاشتم و لب بالاشو میخوردم ازم جدا شد...
من: تهیونی من اشتباه فهمیده ! بشین تا برات بگم نفسم !
نشستم روی مبل و نشست کنارم و دستامو گرفته بود ..
جویی: من از کمپانی نرفتم فقط از طراح بودن استعفا دادم .. من الان یکی از سهام دارای کمپانی ام تهیونگ ! یادت که نرفته من خیلی پول دارم!!!
من: ی..یعنی تو الان مثل پی دی نیم توی کمپانی سهام داری ؟
جویی: اره تهیونگ ! من نرفتم از کمپانی دفتر کارم عوض شده فقط ! .. راستش از اینکه استعداد سومی رو نادیده گرفتم خیلی ناراحت بودم ! اون استعدادش رو داره تهیونگ !
من: یااا یعنی الان باید بهت بگم سونگ پی دی نیم !؟
جویی: تهیووونگ! دوست ندارم اینطوری صدام بزنی !
من: راستشو بگو چه قدر پول دادی به پی دی نیم که راضی شده ؟
جویی: اونش به تو دیگه مربوط نیست ! فقط بدون از تو خیلی پولدار ترام !! ... تازه نمیدونی ... آه ولش کن !!
حرفشو نزد ...
من: بگو جویی ! چی رو نمیدونم ! ... جویی: آه ولش کن نمی گم
من: جویی خودت میدونی چه سرنوشتی درانتطارته اگه ازم چیزی رو مخفی کنی ! پس بگو ..
جویی: باشه بهت میگم ولی به پسرا نگو ... دارم برنامه یه سفر تفریحی به پاریس و یه کامبک رو اونجا براتون ترتیب میدم با هزینه خودم ! چه طوره ؟
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۲۸.۹k
۰۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.