من میــنویسم از تو، تو میـنویسی از من
من میــنویسم از تو، تو میـنویسی از من
انگار ما دو روحیم، در انحصار یک تن
چیزی شبیه عشقیــم، چیزی شبیه رویــا
حتی زبان ما هم، گاهی به وصفش الکن
شـــاید خدا برایم، روح تورا فرستــــــــاد
روحی که وصل من بود، نزدیک تر ز گردن
با قصه ی من و تو، شعری دوباره گل کرد
با ماجرای ســیب و زنی کـنــار یـک مرد
زنی که می نشیند، مــات نــگاه رویـت
با گونه های سرخ و با چشم های روشن...
این قصه هم سرآمد، با یک جدایی اما
من مینویسم از تو، تو مینویسی از من ....
من مـیـنویسـم ازتــ❥❥❥ـو⊃
تــومـینـویـسـےاز°•°من°•°
#افسوس.
انگار ما دو روحیم، در انحصار یک تن
چیزی شبیه عشقیــم، چیزی شبیه رویــا
حتی زبان ما هم، گاهی به وصفش الکن
شـــاید خدا برایم، روح تورا فرستــــــــاد
روحی که وصل من بود، نزدیک تر ز گردن
با قصه ی من و تو، شعری دوباره گل کرد
با ماجرای ســیب و زنی کـنــار یـک مرد
زنی که می نشیند، مــات نــگاه رویـت
با گونه های سرخ و با چشم های روشن...
این قصه هم سرآمد، با یک جدایی اما
من مینویسم از تو، تو مینویسی از من ....
من مـیـنویسـم ازتــ❥❥❥ـو⊃
تــومـینـویـسـےاز°•°من°•°
#افسوس.
۳۹۱
۰۷ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.