عشق با قلدریpt12
Pt12
ب ا.ت:واقعا از انتخاب ا.ت خوشم میاد اون پسر منحصر به فردیو انتخاب کرده
شوگا:ممنون اقای شیانگ
ب ا.ت: از ایت به بعد بابا صدام کن
شوگا:بله بابا
ب ا.ت: ا.ت دختره ضریفیه هم از لحاظ روحی هم جسمی اون واقعا به مامانش رفته تک دخترمه زندگیش برام مهمه مراقبش باش اون به محبت نیاز داره تو ا.تو دوست داری
بابای ا.ت بهم اعتماد داشت اما این بازی ای بود که ا.ت شروع کرد و معلوم نیست کی تموم میشه
شوگا:بله من ا.تو دپست دارم راجبش
ب ا.ت:پس ما نامزدیو برای اخر این هفته جمعه انداختیم هرچند که خیلیم دور نیست
شوگا:بله
ب ا.ت:من میرم کاری نداری
شوگا:نه فقط ممنونم که بهم اعتماد داری
ب ا.ت:من به انتخاب ا.ت همیشه اعتماد دارم
ورفت
بعد چند مین ا.ت اومد داخل
ا.ت:بالام چی گفت ؟
شوگا:اخر این هفته نامزدیمونه؟
ا.ت:جدا؟
ا.ت: منظورم اینه که امروز چند شنبهِ؟
شوگا:فکر کنم سه شنبه
ا.ت:چی؟
ا.ت:سه روز فقط
ات:هاه این مسخرست واقعا مسخرست هیچ فرقی با پسفرداهم نداشتا فقط تفاوتش یه روز بود
شوگا:هه شانسو
ویو ات
ا.ت:از این گند تر مثلا به مامان گفتم عقب بندازه فقط یه روز
ا.ت:قابل هضم نیست
شوگا:یه فکری براش میکنیم بیا بریم
و رفت
ا.ت:یه فکری براش میکنیم*ادا در اورد
رفتم دنبالش فهمیدم داره میره تو اتاقش راهمو تغیر دادم به اتاقم که دستمو گرفتو کشوندتم تو اتاقش خوردم بهش
ا.ت:داری چیکار میکنی؟
شوگا:کجا داری میری بهت گفتم باید روش فکر کنیم
ا.ت:خب فکر کن چه نیازه من باشم
شوگا:گفتم باهم فکر کنیم
ا.ت:__
ا.ت:من ذهنم قفله قفله نمیدونم اصلا
شوگا:به کارش بنداز
ا.ت:بهم خیانت کن
شوگا: چه فرقی میکنه جمعه با داداشم نامزدی میکنی
ات:راست میگی
ا.ت:فرار کنم
شوگا:من چیکار کنم؟
ا.ت:باهم فرار کنیم
شوگا:عقلتو از دست دادی؟باهم فرار کنیم باهمم باید زندگی کنیم
ا.ت:نمیخواد راهمونو جدا میکنیم
شوگا:نمیتونم بابات بهم اعتماد کرده نمیتونم از اعتمادش سؤاستفاده کنم
ا.ت:وایی وه پسره خوبی قبلا چرا اینجوری نبودی؟
شوگا:ا.ت من نمیتونم اینکارو بکنم بابات تورو خیلی دوست داره چطور میتونی اینطوری ترکش کنی؟خودت داری عشقشونو پس میزنی
ات:خ.خب چیکار کنیم
شوگا:مجبوریم نامز...
ا.ت:اصلا نمیخوام اینکارو بکنم
شوگا:منم نمیخواما فقط بخاطره زن بابام خودمو تو این بازی راع داد
ا.ت:زن بابات؟
شوگا:اره اون از اینکه تو میخوای باهام ازدواج کنی خوشش نمیاد
شوگا:منم میخوام اذیتش کنم
ا.ت:اها پس هردومون هدف دارم
شوگا:چیه؟نکنه فک کردی بخاطره تو انکارو کردم
ا.ت:اصلا اصلا
شوگا:میتونیم نامزد کنیم اما با قرار داد
ا.ت:قرار داد؟
شوگا:اوهوم یه قرار داد اماده میکنم قانون هایی هست که باید رعایت کنیم
ا.ت:باشه
شوگا:باهم میریم بیرون
ا.ت:برای چی؟
شوگا:خرید داریم نکنه با این لباسا میخوای نامزدی بگیریم
ا.ت:اها باشه
ا.ت:پس شب بخیر
شوگا:شب بخیر
رفتم از اتاقش بیرون
هه کلا با زن باباش رقابت داره
رقابت!وایستا مسابقات بسکتبال به کل بادم رفته بود
بدو بدو رفتم تو سمت اتاق شوگا
تا درو باز کردم(شوگا داشت لباسشو عوض میکرد زیادی منحرف نشیم)
شوگا:هیی
ا.ت:(جیغ)
درو بستم
ا.ت:بخدا هیچی ندیدم
بعد وند مین صداش دراومد گفت بیام تو
ذرو باز کردم
ا.ت:عهم ببخشید
شوگا:دفعه اخرت باشه در نمیزنی
ا.ت:ببخشید
شوگا:واسه چی اومدی تو که الان رفتی
ا.ت:اخ به کل یادم رفته بود
ا.ت:چیزه یه بهونه هست مسابقات بسکتبال یادته امروز استاد درموردش حرف زد
شوگا:عا اره(گایز الان فهمیدم از پارت ۶تا الان هنوز یه روزم نگذشته😂😂)
ا.ت:خب این میتونه یه بهونه باشه
شوگا:فردا درمودش صحبت میکنیم
ا.ت:ینی چی فردا؟
شوگا:نکنه این وقت شب باید از خوابم بزنم
ا.ت:واقعا نمیتونی برای زندگیت از خوابت بزنی
شوگا:زندگیه من خوابمه
ا.ت:پس بگیر به کپ
رفت رو تختش
شوگا:شب بخیر رفتی درو بببند
رفتم بیرون درو محکم بستم
چطور میتونه انقدر بیخیال باشه
رفتم تو اتاقم
از شدت فکر چشام رو هم نمیرفت
_____________
با الارم گوشیم بیدار شدم
اوفففف باید برم مدرسه
خودمو تکون دادم رفتم صورتمو شستمو اماده شدم رفتم پایین همه دور میز جمع بودن جز شوگا
ا.ت:صبح بخیر
همه بهم یه صبح بخیری گفتن
ا.ت شوگا هنوز خوابه؟
ب شوگا:اون عاشق خوابه هیجوره نمیشه بیدارش کرد
ا.ت:من میتونم
بدو بدو رفتم سمت اتاق شوگا درو باز کردم
ا.ت:بلند شو
ا.ت:بلند شو باتوعم*داد
ینی انقدر خوابش سنگینه؟
لپاشو گرفتمو کشیدم
ا.ت:هی پاشو دیگه
دستمو پس زد به بغل خوابید
شوگا:یکم دیگه
ات:بلند نمیشی؟
شوگا:(لالا)
ا.ت:باشه خودت خواستی
ات:(جیغغغغغ)
یهو از خواب پرید
شوگا:ا.ت خوبی
ا.ت:بیدار شدی؟صورتتو بشور اماده شو بریم سره سفره
شوگا: هی
بدون اینکه چیزی بشنوم از اتاق اومدم بیرون رفتم سر میز نشستم
ب شوگا:نتونستی نه؟
ا.ت:مگه میشه من کاریو نتونم انجام بدم پدر جان...
ب ا.ت:واقعا از انتخاب ا.ت خوشم میاد اون پسر منحصر به فردیو انتخاب کرده
شوگا:ممنون اقای شیانگ
ب ا.ت: از ایت به بعد بابا صدام کن
شوگا:بله بابا
ب ا.ت: ا.ت دختره ضریفیه هم از لحاظ روحی هم جسمی اون واقعا به مامانش رفته تک دخترمه زندگیش برام مهمه مراقبش باش اون به محبت نیاز داره تو ا.تو دوست داری
بابای ا.ت بهم اعتماد داشت اما این بازی ای بود که ا.ت شروع کرد و معلوم نیست کی تموم میشه
شوگا:بله من ا.تو دپست دارم راجبش
ب ا.ت:پس ما نامزدیو برای اخر این هفته جمعه انداختیم هرچند که خیلیم دور نیست
شوگا:بله
ب ا.ت:من میرم کاری نداری
شوگا:نه فقط ممنونم که بهم اعتماد داری
ب ا.ت:من به انتخاب ا.ت همیشه اعتماد دارم
ورفت
بعد چند مین ا.ت اومد داخل
ا.ت:بالام چی گفت ؟
شوگا:اخر این هفته نامزدیمونه؟
ا.ت:جدا؟
ا.ت: منظورم اینه که امروز چند شنبهِ؟
شوگا:فکر کنم سه شنبه
ا.ت:چی؟
ا.ت:سه روز فقط
ات:هاه این مسخرست واقعا مسخرست هیچ فرقی با پسفرداهم نداشتا فقط تفاوتش یه روز بود
شوگا:هه شانسو
ویو ات
ا.ت:از این گند تر مثلا به مامان گفتم عقب بندازه فقط یه روز
ا.ت:قابل هضم نیست
شوگا:یه فکری براش میکنیم بیا بریم
و رفت
ا.ت:یه فکری براش میکنیم*ادا در اورد
رفتم دنبالش فهمیدم داره میره تو اتاقش راهمو تغیر دادم به اتاقم که دستمو گرفتو کشوندتم تو اتاقش خوردم بهش
ا.ت:داری چیکار میکنی؟
شوگا:کجا داری میری بهت گفتم باید روش فکر کنیم
ا.ت:خب فکر کن چه نیازه من باشم
شوگا:گفتم باهم فکر کنیم
ا.ت:__
ا.ت:من ذهنم قفله قفله نمیدونم اصلا
شوگا:به کارش بنداز
ا.ت:بهم خیانت کن
شوگا: چه فرقی میکنه جمعه با داداشم نامزدی میکنی
ات:راست میگی
ا.ت:فرار کنم
شوگا:من چیکار کنم؟
ا.ت:باهم فرار کنیم
شوگا:عقلتو از دست دادی؟باهم فرار کنیم باهمم باید زندگی کنیم
ا.ت:نمیخواد راهمونو جدا میکنیم
شوگا:نمیتونم بابات بهم اعتماد کرده نمیتونم از اعتمادش سؤاستفاده کنم
ا.ت:وایی وه پسره خوبی قبلا چرا اینجوری نبودی؟
شوگا:ا.ت من نمیتونم اینکارو بکنم بابات تورو خیلی دوست داره چطور میتونی اینطوری ترکش کنی؟خودت داری عشقشونو پس میزنی
ات:خ.خب چیکار کنیم
شوگا:مجبوریم نامز...
ا.ت:اصلا نمیخوام اینکارو بکنم
شوگا:منم نمیخواما فقط بخاطره زن بابام خودمو تو این بازی راع داد
ا.ت:زن بابات؟
شوگا:اره اون از اینکه تو میخوای باهام ازدواج کنی خوشش نمیاد
شوگا:منم میخوام اذیتش کنم
ا.ت:اها پس هردومون هدف دارم
شوگا:چیه؟نکنه فک کردی بخاطره تو انکارو کردم
ا.ت:اصلا اصلا
شوگا:میتونیم نامزد کنیم اما با قرار داد
ا.ت:قرار داد؟
شوگا:اوهوم یه قرار داد اماده میکنم قانون هایی هست که باید رعایت کنیم
ا.ت:باشه
شوگا:باهم میریم بیرون
ا.ت:برای چی؟
شوگا:خرید داریم نکنه با این لباسا میخوای نامزدی بگیریم
ا.ت:اها باشه
ا.ت:پس شب بخیر
شوگا:شب بخیر
رفتم از اتاقش بیرون
هه کلا با زن باباش رقابت داره
رقابت!وایستا مسابقات بسکتبال به کل بادم رفته بود
بدو بدو رفتم تو سمت اتاق شوگا
تا درو باز کردم(شوگا داشت لباسشو عوض میکرد زیادی منحرف نشیم)
شوگا:هیی
ا.ت:(جیغ)
درو بستم
ا.ت:بخدا هیچی ندیدم
بعد وند مین صداش دراومد گفت بیام تو
ذرو باز کردم
ا.ت:عهم ببخشید
شوگا:دفعه اخرت باشه در نمیزنی
ا.ت:ببخشید
شوگا:واسه چی اومدی تو که الان رفتی
ا.ت:اخ به کل یادم رفته بود
ا.ت:چیزه یه بهونه هست مسابقات بسکتبال یادته امروز استاد درموردش حرف زد
شوگا:عا اره(گایز الان فهمیدم از پارت ۶تا الان هنوز یه روزم نگذشته😂😂)
ا.ت:خب این میتونه یه بهونه باشه
شوگا:فردا درمودش صحبت میکنیم
ا.ت:ینی چی فردا؟
شوگا:نکنه این وقت شب باید از خوابم بزنم
ا.ت:واقعا نمیتونی برای زندگیت از خوابت بزنی
شوگا:زندگیه من خوابمه
ا.ت:پس بگیر به کپ
رفت رو تختش
شوگا:شب بخیر رفتی درو بببند
رفتم بیرون درو محکم بستم
چطور میتونه انقدر بیخیال باشه
رفتم تو اتاقم
از شدت فکر چشام رو هم نمیرفت
_____________
با الارم گوشیم بیدار شدم
اوفففف باید برم مدرسه
خودمو تکون دادم رفتم صورتمو شستمو اماده شدم رفتم پایین همه دور میز جمع بودن جز شوگا
ا.ت:صبح بخیر
همه بهم یه صبح بخیری گفتن
ا.ت شوگا هنوز خوابه؟
ب شوگا:اون عاشق خوابه هیجوره نمیشه بیدارش کرد
ا.ت:من میتونم
بدو بدو رفتم سمت اتاق شوگا درو باز کردم
ا.ت:بلند شو
ا.ت:بلند شو باتوعم*داد
ینی انقدر خوابش سنگینه؟
لپاشو گرفتمو کشیدم
ا.ت:هی پاشو دیگه
دستمو پس زد به بغل خوابید
شوگا:یکم دیگه
ات:بلند نمیشی؟
شوگا:(لالا)
ا.ت:باشه خودت خواستی
ات:(جیغغغغغ)
یهو از خواب پرید
شوگا:ا.ت خوبی
ا.ت:بیدار شدی؟صورتتو بشور اماده شو بریم سره سفره
شوگا: هی
بدون اینکه چیزی بشنوم از اتاق اومدم بیرون رفتم سر میز نشستم
ب شوگا:نتونستی نه؟
ا.ت:مگه میشه من کاریو نتونم انجام بدم پدر جان...
۷۶.۶k
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.