فیک بابای من
پارت۴
از زبان یونگی
همه مون برای مصاحبه و کنسرت وبرای تبلیغات رفته بودیم امریکا امروز جونکوک گفت یه مهمونی دعوتیم از شرکت کلوین کلین اصلا حوصله نداشتم خواب بودم که نامجون بیدارم کرد رفتم اماده شدم سوار ماشین شدم دیدیم همه نشسته بودن سلام کردم گفتم اقای وانگ بریم ماشین حرکت کرد دیدم جونکوک چند دقیقه بعد رسیدم میکاپرا گریم کردن. لباس پوشیدم رفتیم
وقتی رسیدم چند تا عکس گرفتیم رفتم داخل
نکته اول شوگا شون رسیدن بعد یونا
از زبان یونگی
همه مون برای مصاحبه و کنسرت وبرای تبلیغات رفته بودیم امریکا امروز جونکوک گفت یه مهمونی دعوتیم از شرکت کلوین کلین اصلا حوصله نداشتم خواب بودم که نامجون بیدارم کرد رفتم اماده شدم سوار ماشین شدم دیدیم همه نشسته بودن سلام کردم گفتم اقای وانگ بریم ماشین حرکت کرد دیدم جونکوک چند دقیقه بعد رسیدم میکاپرا گریم کردن. لباس پوشیدم رفتیم
وقتی رسیدم چند تا عکس گرفتیم رفتم داخل
نکته اول شوگا شون رسیدن بعد یونا
۲.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.