فیک بابایی من

داشتم گرنبندی که مامانم مینداختم که یهو گرنبندی که بابام گرفته بود برام همون شب ولم کرد گردنبند که m y داشت معنی اش می شد m مین y یونگی m مینy یونهی m مین y یونا این ۳ تا از این گرفته بود برای خودش مامانم و من من از اون شب دیگه درش نیاوردم این تنها خاطریه که ازش دارم حتا صورت اش یادم نمیاد کم کم گریه ام میومد که لیا اومد
+ لیا تویی
لیا :بله خانوم من بیام تو
+چندبار اخه بهت گفتم خانوم نگو من یونا هستم اوکی
لیا :باشه بیا موهاتو درست کنم
+باشه
۱۰ دقیقه بعد
لیا : درست شد
+ممنونم
لیا :خواهش میکنم من رفتم
+باشه منم میام کفشام پوشیدم

پوشیدم رفتم طبقه اول
اجوما یانگی را صدا بزن
*باشه دخترم اونجا رفتی با ادب باشه به همه سلام بده مودب باشه ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
باشه تموم شد
*اره
+سلام یانگی

نکته
مهمونی تو امریکا وهمه هم تو امریکا هستن
یانگ :سلام یونا
+بیا بریم باشه
یانگ : بزن بریم
+رفتم جلو نشستم
یانگ : چیکار میکنی برو عقب بشین کمربندتم ببند
+حالا همین یه بار دیگه عقب نمیشینم فهمیدی
یانگ : حالا باشه ولی حرف میزنیم
+سوار شدم یانگی میگم به مامان زنگ بزنم شاید هنوز نرفته باشه
یانگ: باشه زنگ بزن
+زنگ زدم الو مامانی خوبی من یانگی تو راهیم میایم
(مامان یونا @)
@سلام خوشکل ام خوبم مرسی باشه راستی مگه نگفتم به یانگ یانگی نگو اون بزرگتر تو اجوما بهت گفت با ادب باش باز اونجا بهتر باش بیبین من منتظر توم تا باهمدیگه بریم تا عکاسا عکس بگیرن باشه وقتی رفتیم به همه سلام بده باشه
+مامان باز شروع کردی میدونی