سناریوی چند پارتی جومونگ پارت

سناریوی چند پارتی جومونگ پارت ۲
از زبان جومونگ
از بغل تسو غافلگیر شده بودم و حالم کمی عجیب بود که یهو با صدای هیوبو به خودم آمدم
هیوبو:سرورم تسو میخواد شما را ببینه
حس عجیبی تمام وجودم را فرا گرفت با این حال قبول کردم
تسو:جومونگ خواستم راجب موضوع مهمی باهات حرف بزنم
جومونگ:بفرمایید
تسو:من و مقامات خواستیم آخرین وصیت نامه امپراتور گوموا را اجرا کنیم و با گوگوریو متحد بشیم
جومونگ:یعنی بویو با گوگوریو متحد میشود
تسو: آره ما دیگر دشمنی ای نداریم
جومونگ:ممنون
تسو:از من تشکر نکن...به هرحال باید این تصمیم را زودتر می‌گرفتم
(چند ساعت بعد)
یونگپو:بالاخره جنگ و دعوا تمام شد
از زبان جومونگ
تسو را دیدم که دارد در حیاط قصر گوگوریو قدم میزند و نمیدانم چرا ولی به سمتش رفتم و محکم بغلش کردم و همان لحظه بغضم ترکید و محکم لباسشو چنگ زدم....انگار احساس میکردم شاید این فقط یک خواب باشد ولی یهو تسو با یک دستش کمرم را نوازش کرد و با دست دیگرش موهایم را نوازش کرد
تسو:من تا همیشه بهترین برادر تو هستم
این جمله مثل آرامشی کمیاب قلبم را آرام کرد...نیاز به جمله بیشتری نبود ولی الان میفهمم که احساس واقعی من چی هستش...
«من برادرم را دوست دارم»



این پارت آخر این سناریو هست چطور بود؟؟
(خیلی دوست داشتم آخرش اینطور می‌بود)
دیدگاه ها (۰)

بچه ها اگر درصد محبوبیت هریک از اعضای ساجا بویز را در نظر بگ...

سناریوی طنز چند پارتی جومونگ پارت ۱از زبان جومونگهمه چی در ق...

وقتی ناراحتی اینو ببین(مخصوصا برای مدارس)🤣🤣

جیمین فیک زندگی پارت ۷۱#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط