...l...l...o...o...o...V...V...V...e...e...e
...l...l...o...o...o...V...V...V...e...e...e
l...l...l...o...o...o...V...V...V...e...e...e
l...l...l...o...o...o...V...V...V...e...e...e
l...l...l...o...o...o...V...V...V...e...e...e
l...l...l...o...o...o...V...V...V...e...e...e
NO!
... HATE ...
of𝓣𝓪𝓮𝓱𝔂𝓸𝓸𝓷𝓰
___________________________________________________________
جایپایآناتفاقاتراهرصبحمیدیدماتفاقاتیازتولدهمراهمن بودندومنازهراسآنهابهعشقپناهبردم...:)
کتابم را بستم ...!
کتابی که او برایم خریده بود ...!
همانی که وقتی گفتم دوستت دارم مرا ترک کرد ...!
کاری کرد که در اردوگاه زندگی اجباری محکوم به حقارت و درد شوم ...!
*زنگ تلفن همراه
گوشیم رو برداشتم ، علامت سبز رنگ را فشار دادم ...باشنیدن صدای پشت خط نفس در سینه ام حبس شد ...
_الو ...پارک جیا ...
+بـ...بله ؟
_امشب به سرو شام به رستوران بُنا دعوتتون میکنم خانم پارک ...ساعت نه شب منتظرتونم! نيلو شی هم هستن !
+آقای ...کـ ...کیم !
_امشب میبینمتون ...باید موضوع مهمی رو باهاتون درمیون بزارم !
+الو ...الووو ! اون مردیکه چه خصومتی باهام داره که منو نيلو رو باهم دعوت کرده ؟
دشمنی بین نيلو و جیا بر میگرده به دوره دبیرستان ...اون موقع ها که نيلو واسش قلدری میکرد ...:)
[فلش بک به ۱۰ سال قبل]
دفترش رو از قاپید و پرتش کرد تو جوب ...
هلش داد و فحشی نثارش کرد !
لباسش را گرفت بلندش کرد و هلش داد و به بیرون هدایتش کرد!
دلیل اینکه چرا این دختر ازش نفرت داشت برایش مجهول بود ...
به گفته خودش برای اینکه با دختر تنهایی به اسم جیهو دوست شده بود باهاش کج افتاده بود !
بارها و بارها از طرف این دختر ضربه های روحی خورده بود ...
.................................................................................................
_زمان حال_
_رستوران بُنا_
تهیونگ :سلام رسیدین !
وقتی نيلو رسید کیم صندلی رو براش کنار داد !
هنوز هم همون نیشخند و نگاه مضحک و صدای نفرت انگیزش همراهش بود ...
برای لحظه ای کل خاطره هاش ...ی ...یعنی کابوس هایی که باهاشون زندگی کرد از جلوی چشماش رد شد !
..... بعد از شام .....
تهیونگ :من امروز میخوام زنی رو بهتون معرفی کنم که میخوام باهاش زندگی کنم ...میخوام باهاش پیر بشم ...جوونیمو باهاش سپری کنم ...باهاش بمیرم ...بشه مادر بچه هام ...کنارم باشه ...کنارش باشم ...عاشقش باشم ...باهم بریم مسافرت ...خنده های زیباشو ببینم ...و اون دختری که از نوجوونی آزارش میداده رو برنجونم !
تهیونگ حلقه ازدواج رو برد جلوی نيلو گفت : اوممم زیباست نه ؟
نيلو نیشش تا بناگوش باز شدو گفت :خیلی خوشگله ...
l...l...l...o...o...o...V...V...V...e...e...e
l...l...l...o...o...o...V...V...V...e...e...e
l...l...l...o...o...o...V...V...V...e...e...e
l...l...l...o...o...o...V...V...V...e...e...e
NO!
... HATE ...
of𝓣𝓪𝓮𝓱𝔂𝓸𝓸𝓷𝓰
___________________________________________________________
جایپایآناتفاقاتراهرصبحمیدیدماتفاقاتیازتولدهمراهمن بودندومنازهراسآنهابهعشقپناهبردم...:)
کتابم را بستم ...!
کتابی که او برایم خریده بود ...!
همانی که وقتی گفتم دوستت دارم مرا ترک کرد ...!
کاری کرد که در اردوگاه زندگی اجباری محکوم به حقارت و درد شوم ...!
*زنگ تلفن همراه
گوشیم رو برداشتم ، علامت سبز رنگ را فشار دادم ...باشنیدن صدای پشت خط نفس در سینه ام حبس شد ...
_الو ...پارک جیا ...
+بـ...بله ؟
_امشب به سرو شام به رستوران بُنا دعوتتون میکنم خانم پارک ...ساعت نه شب منتظرتونم! نيلو شی هم هستن !
+آقای ...کـ ...کیم !
_امشب میبینمتون ...باید موضوع مهمی رو باهاتون درمیون بزارم !
+الو ...الووو ! اون مردیکه چه خصومتی باهام داره که منو نيلو رو باهم دعوت کرده ؟
دشمنی بین نيلو و جیا بر میگرده به دوره دبیرستان ...اون موقع ها که نيلو واسش قلدری میکرد ...:)
[فلش بک به ۱۰ سال قبل]
دفترش رو از قاپید و پرتش کرد تو جوب ...
هلش داد و فحشی نثارش کرد !
لباسش را گرفت بلندش کرد و هلش داد و به بیرون هدایتش کرد!
دلیل اینکه چرا این دختر ازش نفرت داشت برایش مجهول بود ...
به گفته خودش برای اینکه با دختر تنهایی به اسم جیهو دوست شده بود باهاش کج افتاده بود !
بارها و بارها از طرف این دختر ضربه های روحی خورده بود ...
.................................................................................................
_زمان حال_
_رستوران بُنا_
تهیونگ :سلام رسیدین !
وقتی نيلو رسید کیم صندلی رو براش کنار داد !
هنوز هم همون نیشخند و نگاه مضحک و صدای نفرت انگیزش همراهش بود ...
برای لحظه ای کل خاطره هاش ...ی ...یعنی کابوس هایی که باهاشون زندگی کرد از جلوی چشماش رد شد !
..... بعد از شام .....
تهیونگ :من امروز میخوام زنی رو بهتون معرفی کنم که میخوام باهاش زندگی کنم ...میخوام باهاش پیر بشم ...جوونیمو باهاش سپری کنم ...باهاش بمیرم ...بشه مادر بچه هام ...کنارم باشه ...کنارش باشم ...عاشقش باشم ...باهم بریم مسافرت ...خنده های زیباشو ببینم ...و اون دختری که از نوجوونی آزارش میداده رو برنجونم !
تهیونگ حلقه ازدواج رو برد جلوی نيلو گفت : اوممم زیباست نه ؟
نيلو نیشش تا بناگوش باز شدو گفت :خیلی خوشگله ...
۵.۴k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.