کافه هسونگ...
کافه هسونگ...
ساعت ۱۶ : ۳۰
مویون از ماشینش پیاده شد و به سمت میز یونگهو حرکت کرد ...همسرش جلسه مهمی داشت بنابراین تنها اومد ...
یونگهو : هایی سونبه
مویون :سلام (سرد
یونگهو : مثل اینکه ازم ناراحتی ...راجع به موضوعی که یک ماه پیش اتفاق افتاد ...
مویون :بخاطر تو نزدیک بود به خیانت متهم بشم !
یونگهو : اون یه جورایی شوخی بود ...میدونم فرمانده جئون هنوز دلش باهام صاف نشده اما سوءتفاهم برطـــ...
*صدای زنگ موبايل
مویون :ببخشید یه لحظه ...
دکمه برقراری تماس را بالا داد ...
مویون :یوبوسئو ...
جونگکوک :الان کجایی ؟
مویون :پیش افسر لی برای برطرف شدن سوءتفـــ...
جونگکوک :میدونم قراره شکه و البته عصبانی بشی اما فقط گوش کن ببین چی میگم !
مویون :میشنوم!
جونگکوک :کریس همون مردی که یکساله شده پرونده مهم و مرموزمون ...افسر لی یونگهوعه !سریعا برگرد مقر ...
مویون : اوهوم ...باشه پس میبینمت
.................................................
یونگهو :سونبه اتفاقی افتاده ؟
مویون لبخند ضایه ای به یونگهو زد و گفت : نـ ...نه چیزی نشده فقط مـ ...من باید برم !
.................................................................................................
مویون برای دهمین بار دستش رو بر میز کوبید و اینبار تصمیم داشت لیوان شیشه ای روی میز را داغون کند !
فریاد زد :یاععع .... این امکان نداره ....اون .... اون دوست مورد اعتمادم بود ....این دنیا از اولش همینقدر لجن بود !
جونگکوک لیوان را رو هوا میگیرد و میگوید :این دنیا رو خدا زیبا آفریده این ماییم که تبدیل به لجنزار کثافت کاریامون کردیمش...
ساعت ۱۶ : ۳۰
مویون از ماشینش پیاده شد و به سمت میز یونگهو حرکت کرد ...همسرش جلسه مهمی داشت بنابراین تنها اومد ...
یونگهو : هایی سونبه
مویون :سلام (سرد
یونگهو : مثل اینکه ازم ناراحتی ...راجع به موضوعی که یک ماه پیش اتفاق افتاد ...
مویون :بخاطر تو نزدیک بود به خیانت متهم بشم !
یونگهو : اون یه جورایی شوخی بود ...میدونم فرمانده جئون هنوز دلش باهام صاف نشده اما سوءتفاهم برطـــ...
*صدای زنگ موبايل
مویون :ببخشید یه لحظه ...
دکمه برقراری تماس را بالا داد ...
مویون :یوبوسئو ...
جونگکوک :الان کجایی ؟
مویون :پیش افسر لی برای برطرف شدن سوءتفـــ...
جونگکوک :میدونم قراره شکه و البته عصبانی بشی اما فقط گوش کن ببین چی میگم !
مویون :میشنوم!
جونگکوک :کریس همون مردی که یکساله شده پرونده مهم و مرموزمون ...افسر لی یونگهوعه !سریعا برگرد مقر ...
مویون : اوهوم ...باشه پس میبینمت
.................................................
یونگهو :سونبه اتفاقی افتاده ؟
مویون لبخند ضایه ای به یونگهو زد و گفت : نـ ...نه چیزی نشده فقط مـ ...من باید برم !
.................................................................................................
مویون برای دهمین بار دستش رو بر میز کوبید و اینبار تصمیم داشت لیوان شیشه ای روی میز را داغون کند !
فریاد زد :یاععع .... این امکان نداره ....اون .... اون دوست مورد اعتمادم بود ....این دنیا از اولش همینقدر لجن بود !
جونگکوک لیوان را رو هوا میگیرد و میگوید :این دنیا رو خدا زیبا آفریده این ماییم که تبدیل به لجنزار کثافت کاریامون کردیمش...
۳.۶k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.