Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D
Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮ L̤̮i̤̮k̤̮e̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮²⁷
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
جونگکوک لیوان را روی هوا میگیرد و میگوید :این دنیا رو خدا زیبا آفریده این ماییم که تبدیل به لجنزار کثافت کاریامون کردیمش...
____________________________________________________________
مویون :ا ...الان باید چیکار کنیم ؟
جونگکوک :باید بهش اطلاعات غلط بدیم ...نباید به روی خودمون بیاریم فهمیدیم کیه ...اگه حساب شده کار کنیم میتونیم ازش سود ببریم !
مویون :شما چجوری فهمیدین هویت واقعی یونگهو چیه ؟!
جونگکوک نیشخندی زد و گفت :...
.................................................................................................
[پرش زمانی یه شب]
+جونگکوکا ...
_بله ؟
+ا ...اگه ما بتونیم اطلاعات خوبی از یونگهو بگیریم تو باید باهاش مبارزه کنی ؟
جونگکوک حوله اش را دور گردنش میاندازد و میگوید :اینم یه عملیات مثـ...
+نه این عملیات ذره ای شباهت به عملیات های دیگه نداره ...تو با شخصی طرفی که خیلی از سرویس های اطلاعاتی رو بازی داده و ...
_مویون جان ...این عملیات برای تیم قوی ما مثل بقیه عملیاتاست ...هیچکس نتونسته تاحالا رد کریس رو بزنه اما ما حتی چهرش رو شناسایی کردیم و رد دست راستش رو زدیم !
مویون دیگه به ادامه بحث دامن نزد ...فقط نگران به مردش که روبه رویش نشسته بود نگاه میکرد !
جونگکوک بلند میشه و دستی به پشت مویون میکشه و میگه :چاگی ...میدونی سیزده سال پیش زندگیم چجوری بود ؟ یه پسر دوازده ساله افسرده که اسیر دست پدر و مادرش شده ...اما یه پرنسس زیبا قشنگ تر از تمام پرنسس ها و شاهزاده های دیزنی این زندگی نکبتی رو تبدیل به بهشت کرد ...کاری کرد که اسیر دست عشقش بشم ، از من انتظار نداشته باش از یه زندگی طولانی با تو بگذرم !
.
.
.
عشق را باید با تمام گستردگی اش پذیرفت، تنها در جسم نمی توان پیداش کرد، بلکه در جسم و روح و هوا. در آینه، در خواب، در نفس کشیدن ها انگار به ریه می رود، و آدم مدام احساس می کند که دارد بزرگ می شود.
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮²⁷
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
جونگکوک لیوان را روی هوا میگیرد و میگوید :این دنیا رو خدا زیبا آفریده این ماییم که تبدیل به لجنزار کثافت کاریامون کردیمش...
____________________________________________________________
مویون :ا ...الان باید چیکار کنیم ؟
جونگکوک :باید بهش اطلاعات غلط بدیم ...نباید به روی خودمون بیاریم فهمیدیم کیه ...اگه حساب شده کار کنیم میتونیم ازش سود ببریم !
مویون :شما چجوری فهمیدین هویت واقعی یونگهو چیه ؟!
جونگکوک نیشخندی زد و گفت :...
.................................................................................................
[پرش زمانی یه شب]
+جونگکوکا ...
_بله ؟
+ا ...اگه ما بتونیم اطلاعات خوبی از یونگهو بگیریم تو باید باهاش مبارزه کنی ؟
جونگکوک حوله اش را دور گردنش میاندازد و میگوید :اینم یه عملیات مثـ...
+نه این عملیات ذره ای شباهت به عملیات های دیگه نداره ...تو با شخصی طرفی که خیلی از سرویس های اطلاعاتی رو بازی داده و ...
_مویون جان ...این عملیات برای تیم قوی ما مثل بقیه عملیاتاست ...هیچکس نتونسته تاحالا رد کریس رو بزنه اما ما حتی چهرش رو شناسایی کردیم و رد دست راستش رو زدیم !
مویون دیگه به ادامه بحث دامن نزد ...فقط نگران به مردش که روبه رویش نشسته بود نگاه میکرد !
جونگکوک بلند میشه و دستی به پشت مویون میکشه و میگه :چاگی ...میدونی سیزده سال پیش زندگیم چجوری بود ؟ یه پسر دوازده ساله افسرده که اسیر دست پدر و مادرش شده ...اما یه پرنسس زیبا قشنگ تر از تمام پرنسس ها و شاهزاده های دیزنی این زندگی نکبتی رو تبدیل به بهشت کرد ...کاری کرد که اسیر دست عشقش بشم ، از من انتظار نداشته باش از یه زندگی طولانی با تو بگذرم !
.
.
.
عشق را باید با تمام گستردگی اش پذیرفت، تنها در جسم نمی توان پیداش کرد، بلکه در جسم و روح و هوا. در آینه، در خواب، در نفس کشیدن ها انگار به ریه می رود، و آدم مدام احساس می کند که دارد بزرگ می شود.
۴.۴k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.