𝑀𝓎 𝒸𝒽𝒶𝓇𝓂𝒾𝓃𝑔 𝒹𝒶𝒹
𝑀𝓎 𝒸𝒽𝒶𝓇𝓂𝒾𝓃𝑔 𝒹𝒶𝒹
『בבیجـذابمـن』
p.t:¹
ویو ا.ت:
صبح شد و با صدای زنگ گوشیم از خواب پاشدم سریع رفتم دستشویی و دست و صورتم رو شستم بعد هم لباس مدرسم رو پوشیدم و رفتم طبقه پایین که دیدم مامان و بابام مشغول خوردن صبحانه هستن رفتم و بهشون تعزیم کردم چون اگه باهاشون راحت حرف میزدم و تعزیم نمیکردم تنبیهم میکردن
_سلام مادر، سلام پدر
م.ت: سلام بیا صبحونهت رو سریع بخور تا مدرست دیر نشده
_چشم مادر
رفتم و نشستم رو صندلی
ب.ت: خب حالا درست چطور پیش میره
_من همیشه سعی میکنم خوب درسم رو بخونم پدر و الان هم شاگرد اول کلاس هستم
ب.ت: شاگرد اول کلاس کافی نیست باید شاگرد اول کل مدرسه باشی
_چشم پدر
یه نون باگت برداشتم و روش نتلا مالیدم و خوردم بعد هم بلند شدم که برم
م.ت: چقدر کم خوردی اگه خوب غذا نخوری ضعیف میشی
_اما من گرسنه نیستم مادر جان ولی حالا که شما میگین قول میدم وعده های دیگرو بیشتر بخورم
بعد هم تعزیم کردم و رفتم سوار ماشین شدم که رسیدیم به مدرسه از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل مدرسه که چشمم خورد به یونا
~سلاممممم چطورییییی
_سلام خوبم
~وای ا.ت نمیدونی چیشده
_خب چی شده
~مامان و بابام رفتن مسافرت منم امشب میخوام برم بار وایییی
_اها که اینطور
~چرا تو اینقد ساده و سردی میگم اصن توهم بیا بریم
_هه چیداری میگی اگه بابام بفهمه منو میکشه
~خب از کجا میخواد بفهمه
_اونا اصلا اجازه نمیدن من تنهایی برم بیرون چه برسه به اینکه شب نرم خونه
~قرار نیس بفهمن میگم خب یه بهونه جور کن
_بیخیال بابا من دنبال دردسر نیستم
~ببین به مامانت بگو میخای بیای خونه من باهم درس کار کنیم بعدشم اونا که نمیدونن مامان بابای من رفتن مسافرت
_خب.....آخه
~آخه نداره همه چیز ردیفه
_اصن اینا به کنار من تاحالا نرفتم بار بعدشم اصن لباس مناسب ندارم
~من لباس دارم اصن من لوازم آرایش و همه چیز دارم فقط تروخدا بیا
_اوممم....خب....باشع
~آخخخخ جونننننن
رفتیم داخل کلاس و بعد چند ساعت مدرسه تموم شد و برگشتم خونه
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
(خب پارت یک چطور )
『בבیجـذابمـن』
p.t:¹
ویو ا.ت:
صبح شد و با صدای زنگ گوشیم از خواب پاشدم سریع رفتم دستشویی و دست و صورتم رو شستم بعد هم لباس مدرسم رو پوشیدم و رفتم طبقه پایین که دیدم مامان و بابام مشغول خوردن صبحانه هستن رفتم و بهشون تعزیم کردم چون اگه باهاشون راحت حرف میزدم و تعزیم نمیکردم تنبیهم میکردن
_سلام مادر، سلام پدر
م.ت: سلام بیا صبحونهت رو سریع بخور تا مدرست دیر نشده
_چشم مادر
رفتم و نشستم رو صندلی
ب.ت: خب حالا درست چطور پیش میره
_من همیشه سعی میکنم خوب درسم رو بخونم پدر و الان هم شاگرد اول کلاس هستم
ب.ت: شاگرد اول کلاس کافی نیست باید شاگرد اول کل مدرسه باشی
_چشم پدر
یه نون باگت برداشتم و روش نتلا مالیدم و خوردم بعد هم بلند شدم که برم
م.ت: چقدر کم خوردی اگه خوب غذا نخوری ضعیف میشی
_اما من گرسنه نیستم مادر جان ولی حالا که شما میگین قول میدم وعده های دیگرو بیشتر بخورم
بعد هم تعزیم کردم و رفتم سوار ماشین شدم که رسیدیم به مدرسه از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل مدرسه که چشمم خورد به یونا
~سلاممممم چطورییییی
_سلام خوبم
~وای ا.ت نمیدونی چیشده
_خب چی شده
~مامان و بابام رفتن مسافرت منم امشب میخوام برم بار وایییی
_اها که اینطور
~چرا تو اینقد ساده و سردی میگم اصن توهم بیا بریم
_هه چیداری میگی اگه بابام بفهمه منو میکشه
~خب از کجا میخواد بفهمه
_اونا اصلا اجازه نمیدن من تنهایی برم بیرون چه برسه به اینکه شب نرم خونه
~قرار نیس بفهمن میگم خب یه بهونه جور کن
_بیخیال بابا من دنبال دردسر نیستم
~ببین به مامانت بگو میخای بیای خونه من باهم درس کار کنیم بعدشم اونا که نمیدونن مامان بابای من رفتن مسافرت
_خب.....آخه
~آخه نداره همه چیز ردیفه
_اصن اینا به کنار من تاحالا نرفتم بار بعدشم اصن لباس مناسب ندارم
~من لباس دارم اصن من لوازم آرایش و همه چیز دارم فقط تروخدا بیا
_اوممم....خب....باشع
~آخخخخ جونننننن
رفتیم داخل کلاس و بعد چند ساعت مدرسه تموم شد و برگشتم خونه
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
(خب پارت یک چطور )
۳.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.