p

p.3

ا.ت با خنده کنترل رو پرت کرد کنار و رو به تهیونگ گفت:
– دیدی آقاااا؟ حالا ترسو کیه؟!

تهیونگ که هنوز تو شوکِ اون صحنه‌های ترسناک بازی بود، با چشم‌های گشاد نگاش کرد و گفت:
– معلومه دیگه... تویی!

ا.ت با چشمای ریز شده:
– تهـیـونگ...!
تهیونگ با خنده از جا بلند شد، رفت سمت یخچال و یه بطری آب برداشت. درش رو باز کرد و گفت:
– خب چیه؟! حقیقت تلخه دیگه!

ا.ت پوفی کرد و رو مبل ولو شد:
– از فردا دیگه باهات بازی نمی‌کنم.

تهیونگ یه قلپ آب خورد، در یخچال رو بست و با یه نگاه شیطون اومد سمتش. خم شد، دستاشو دو طرف صورت ا.ت گذاشت و گفت:
– باشه... پس بیا بازی دیگه‌ای کنیم... بازیِ "عشق کی بیشتره؟"

ا.ت: تهیونگــگگ!
تهیونگ: هوم؟ هنوزم می‌خوای بگی من ترسوام؟

و بعد بدون اینکه منتظر جواب بمونه، آروم لب‌هاش رو گذاشت روی لبای ا.ت، لبخند زد و گفت:
– ترسو یا نه، عاشقتم. همین بسه.

پایان
دیدگاه ها (۴)

P.1 ساعت حدود ۲ نصف‌شب بود. ا.ت تازه داشت از حموم می‌اومد......

p.2هنوز دو قدم از تخت دور نشده بود که یه‌دفعه مچ دستش کشیده ...

p.2بعد از خوردن یه عالمه پاستیل و کل‌کل‌های قبلی، تهیونگ با ...

p.1تهیونگ: آماده‌ای باز ببازی یا هنوز امید داری؟ا.ت: خفه شو ...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

باورم نمیشه قشنگام...هنوز یه هفته نشده....هفتادتایی شدنمون م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط