بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را

بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را

بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغض هایم باز کردم گریه را

مثل یک مادر که فرزندش ز دستش می رود
اقتدا کردم به او ابراز کردم گریه را

این سیاهی های هیئت چادر خاکی او است
با غم پنهانی اش همراز کردم گریه را

تا که از ذکر غریب مادر افتادم ز پا
با نگاه او پر پرواز کردم گریه را

سایه ای را بر سرم حس می کنم در روضه ها
در پناه فاطمه آغاز کردم گریه را

گفته اند , اذن دخول ماه غم یا فاطمه است
روزی اشک محرم های ما با فاطمه است

شال غم بر روی دوشم پیرهن مشکی به تن
آرزو دارم شود این جامه بر جسمم کفن

محتشم دم می دهد باز این چه شور و ماتم است
گویی آویزان شده از عرش کهنه پیرهن

تا که از خانه به قصد روضه بیرون می زنم
حیدر کرار می آید به استقبال من

فاطمه پایین مجلس مینشیند پیش در
می نشاند صدر مجلس گریه کن ها را حسن

خواهرش برسینه می کوبد برادر کاش کاش
وقت بوسه از رگت میرفت جانم از بدن

آنقدر پای تنت بر سینه و بر سر زدم
پیش چشمم پرپرت کردند و من پرپر زدم

#کهنمو #kahnamu #کهنمو_محرم_95
دیدگاه ها (۶)

#شهید_حمیدرضا_اسدالهی همرزم شهید اسدالهی: شب شهادت امام حس...

کار و تلاش خردمندانهپیامبر اکرم لَیسَ یَنبَغی لِلعاقِلِ أ...

آن روز را یادم نمی‌رود که آن قدر در پای حصار کلبه تو ایستادم...

ورود به کربلا (من کلام : صراف)چون دشت بلا منزل اولوب میرحجاز...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط