(پارت 14)
(پارت 14)
رسیدم و زنگ خونه رو زدم. در خونه رو باز کرد بدون اینکه به کسی توجهی کنم رفتم داخل
چشمام فقط دنبال ا/ت بود
ا/ت: جونگ کوک تو اینجا چیـــــــ....
نزاشتم حرفشو تموم کنه بدون توجه به کسی بدو بدو رفتم سمتش و محکم بغلش کرد به طرز عجیبی گریم گرفته بود. تاحالا واسه یه دختر گریه نکرده بودم
دم گوشش گفتم: ا/ت من معذرت میخوام توروخدا برگرد خونه و لطفا دیگه به قلبت فشار نیار وگرنه قلب منم درد میگیره
از حرفام شوکه شده بود خودمم نفهمیدم که چی شد اونارو بهش گفتم ولی خالی شدم محکم تر به خودم چسبوندمش اونم منو بغل کرد و گفت: متاسفم ولی دیگه نمیتونم برگردم جین نمیخواد من اونجا باشم دوست دارم واسه کسی خسته کننده رو اعصاب باشم پس لطفا اینو از من نخواه
جونگ کوک: اونم از کارش پشیمونه
ا/ت: عمرا اگه اینجوری بود بهم نمیگفت هـــــــ...
دوباره نزاشتم حرفش رو ادامه بده گونشو بوسیدم
تو شک خیلی عجیبی بود
ا/ت: یااااا جونگ کوکاااا مطمئنی دیوونه نشدی؟
جونگ کوک: اره راست میگی دیوونه شدم دیوونه تو
چشماش بزرگ شده بود و نمیدونست چی بگه
جونگ کوک: ا/ت من عاشقتم نمیدونم چجوری ولی منو عاشق خودت کردی خیلی وقته که عاشقت شدم از اون موقعی که اون پیامارو واسم میفرستادی از اون موقعی که اون کادو هارو واسم فرستادی از اون موقعی که تو فنساین باهام بودی و حرف میزدی از اون موقعی که اومدی اونجا و بخاطرمون از ناراحتی قلبیت گذشتی از اون موقعی که برای اولین بار بغلت کردم و حس ارامش و بهم منتقل کردی عاشقت شدم
ا/ت ایا تو دوسم داری؟
ا/ت: این چه سوال مسخره ای بود که کردی؟ معلومه که دوست دارم...
رسیدم و زنگ خونه رو زدم. در خونه رو باز کرد بدون اینکه به کسی توجهی کنم رفتم داخل
چشمام فقط دنبال ا/ت بود
ا/ت: جونگ کوک تو اینجا چیـــــــ....
نزاشتم حرفشو تموم کنه بدون توجه به کسی بدو بدو رفتم سمتش و محکم بغلش کرد به طرز عجیبی گریم گرفته بود. تاحالا واسه یه دختر گریه نکرده بودم
دم گوشش گفتم: ا/ت من معذرت میخوام توروخدا برگرد خونه و لطفا دیگه به قلبت فشار نیار وگرنه قلب منم درد میگیره
از حرفام شوکه شده بود خودمم نفهمیدم که چی شد اونارو بهش گفتم ولی خالی شدم محکم تر به خودم چسبوندمش اونم منو بغل کرد و گفت: متاسفم ولی دیگه نمیتونم برگردم جین نمیخواد من اونجا باشم دوست دارم واسه کسی خسته کننده رو اعصاب باشم پس لطفا اینو از من نخواه
جونگ کوک: اونم از کارش پشیمونه
ا/ت: عمرا اگه اینجوری بود بهم نمیگفت هـــــــ...
دوباره نزاشتم حرفش رو ادامه بده گونشو بوسیدم
تو شک خیلی عجیبی بود
ا/ت: یااااا جونگ کوکاااا مطمئنی دیوونه نشدی؟
جونگ کوک: اره راست میگی دیوونه شدم دیوونه تو
چشماش بزرگ شده بود و نمیدونست چی بگه
جونگ کوک: ا/ت من عاشقتم نمیدونم چجوری ولی منو عاشق خودت کردی خیلی وقته که عاشقت شدم از اون موقعی که اون پیامارو واسم میفرستادی از اون موقعی که اون کادو هارو واسم فرستادی از اون موقعی که تو فنساین باهام بودی و حرف میزدی از اون موقعی که اومدی اونجا و بخاطرمون از ناراحتی قلبیت گذشتی از اون موقعی که برای اولین بار بغلت کردم و حس ارامش و بهم منتقل کردی عاشقت شدم
ا/ت ایا تو دوسم داری؟
ا/ت: این چه سوال مسخره ای بود که کردی؟ معلومه که دوست دارم...
۱۶.۰k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.