مافیای با نمک من
مافیای با نمک من
پارت 19
٪ میخوام یه بار امتحان کنم
& باشه
قربانیه بعدی داخل شد یه پسر کم سن و سال بود حدود 18 ساله میشد
نشست روی زمین تفنگ و دادم دست سونگمین پسره همینکه تفنگ رو دید پاشد تا فرار کنه پلی سونگمین محکم جوری شونه هاسو گرفت مه صدای اتخون شونه پسره تا گوش من رسید
میخواستم به مدل کشتنش نگاه کنم
سونگمین نمیدونه ولی پدرش پدر بزرگش و بقیه ی نسلش همشون مافیا بودن و سونگمینم تا 21 سالگی مافیا بود ولی چون سونگمین توی 21 سالگی تصادف کرد و فراموشی گرفت دیگه نتونست ادم بکشه و فوبیای اصلحه دست گرفتن گرفت برای همین از خانواده بیرون کردن
میخواستم ببینم کسی که خون مافیایی تو رگ هاشه چطوری ادم میکشه
ویو سونگمین:
نمیدونم این حس چی بود ولی خاطراتی مثل یه فیلم از جلوی چشمن رد میشدن خاطراتی که من بودم و داشتم چند نفر رو میکشتم
اینکه یکی جلوی چشمم داشت با ترس بهم نگاه میکرد لذت بخش بود
این چه حسیه؟
بی خیال شدم و ارتباط چشمی با قربانی بر قرار کردم
ترس توی چشم هاس برام لذت بخش بود
پوزخندی زدم و چونه اشو گرفتم تو دستم
سرشو برگردوندم جهت مخالف و تفنگو گذاشتم روی رگ اصلی گردنش و ماشه رو کشیدم
خون پاشید روی صورت و دستم لبامو لیس زدم و برگشتم سمت بنگچان همشون بهم زل زده بودن و یکم تعجب کرده بودن
٪هوم.......چیشده؟ چرا بهم زل زدین؟
&تو
سرم لدجوری درد گرفت چشمام سیاهی رفت و خوردم زمین و سیاهی
ویو ینگچان:
اون دقیفا مثل پدر بزرگش که بزرگترین مافیای کل جهان بود شلیک کرد
دقیقا همه ی مافیا ها از ارتباط چشمی بر قرار کردن با قربانیا میترسن ولی اون و پدر بزرگس تو سم قربانیا نگاه میکنن
ترس توی چشماشون براشون لدت بخشه؟ در حالی که همه حتی من از ترس توی چشمای قربانیا فراریم؟
تا خواستم خرفی بزنم افتاد زمین بیهوش شد
بلندش کردم و بردمش بیرون
& لینو....... بقیه با تو
~اوکیه
سریع رفتم سمت دفترم و مینها رو صدا زدم
مینها: به علت اتفاقی حافظشون رو از دست داده بودن؟
&ا.......اره
مینها: به خاطر اونه خاطراتشون یادشون اومده
ادامه دارد.....
پارت 19
٪ میخوام یه بار امتحان کنم
& باشه
قربانیه بعدی داخل شد یه پسر کم سن و سال بود حدود 18 ساله میشد
نشست روی زمین تفنگ و دادم دست سونگمین پسره همینکه تفنگ رو دید پاشد تا فرار کنه پلی سونگمین محکم جوری شونه هاسو گرفت مه صدای اتخون شونه پسره تا گوش من رسید
میخواستم به مدل کشتنش نگاه کنم
سونگمین نمیدونه ولی پدرش پدر بزرگش و بقیه ی نسلش همشون مافیا بودن و سونگمینم تا 21 سالگی مافیا بود ولی چون سونگمین توی 21 سالگی تصادف کرد و فراموشی گرفت دیگه نتونست ادم بکشه و فوبیای اصلحه دست گرفتن گرفت برای همین از خانواده بیرون کردن
میخواستم ببینم کسی که خون مافیایی تو رگ هاشه چطوری ادم میکشه
ویو سونگمین:
نمیدونم این حس چی بود ولی خاطراتی مثل یه فیلم از جلوی چشمن رد میشدن خاطراتی که من بودم و داشتم چند نفر رو میکشتم
اینکه یکی جلوی چشمم داشت با ترس بهم نگاه میکرد لذت بخش بود
این چه حسیه؟
بی خیال شدم و ارتباط چشمی با قربانی بر قرار کردم
ترس توی چشم هاس برام لذت بخش بود
پوزخندی زدم و چونه اشو گرفتم تو دستم
سرشو برگردوندم جهت مخالف و تفنگو گذاشتم روی رگ اصلی گردنش و ماشه رو کشیدم
خون پاشید روی صورت و دستم لبامو لیس زدم و برگشتم سمت بنگچان همشون بهم زل زده بودن و یکم تعجب کرده بودن
٪هوم.......چیشده؟ چرا بهم زل زدین؟
&تو
سرم لدجوری درد گرفت چشمام سیاهی رفت و خوردم زمین و سیاهی
ویو ینگچان:
اون دقیفا مثل پدر بزرگش که بزرگترین مافیای کل جهان بود شلیک کرد
دقیقا همه ی مافیا ها از ارتباط چشمی بر قرار کردن با قربانیا میترسن ولی اون و پدر بزرگس تو سم قربانیا نگاه میکنن
ترس توی چشماشون براشون لدت بخشه؟ در حالی که همه حتی من از ترس توی چشمای قربانیا فراریم؟
تا خواستم خرفی بزنم افتاد زمین بیهوش شد
بلندش کردم و بردمش بیرون
& لینو....... بقیه با تو
~اوکیه
سریع رفتم سمت دفترم و مینها رو صدا زدم
مینها: به علت اتفاقی حافظشون رو از دست داده بودن؟
&ا.......اره
مینها: به خاطر اونه خاطراتشون یادشون اومده
ادامه دارد.....
- ۴.۹k
- ۳۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط