آمدی و آن قدر محو تعبیر رویایم بودم که انگار تو را در بید

آمدی و آن قدر محو تعبیر رویایم بودم که انگار تو را در بیداری خواب دیدم
رفتی و تمام هوا چنان عطر احساست را گرفت که مست یادت دوباره به خواب رفتم
دیدگاه ها (۲)

بی دل و   جان به سر شود ، بی   تو به سر  نمی شودبی دو جهان ب...

من از مهری که دارم برنگردم.ِ....#سعدی_جان#داشتن_چنین_خانه_ای...

چه دهم شرح اشتیاق که خودماهیم من تو بحر اکرامیماهی تشنه چون ...

وقتی از پشت کوه بیرون آمدی ،زیبا بودی .صورت سرخ و تپلی ات تو...

🫠عـاشقی جـرم قشنگی ست گرفتارم کردخواب بودم که شبی عشق تو بید...

پارت ۷# حلقه_سکوت *که یهو یه پسره مست امد و داست نزدیک می‌شو...

ادامه....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط