سوختم این سوختن ،را هم نگارم دید و رفت
سوختم این سوختن ،را هم نگارم دید و رفت
باختم در عشق و بر، این باختن خندید و رفت
درد دلهایم نوشتم ،یک شبی ،تحویل دادم آسمان
آسمان بر حال و روزم ، لحظه ای بارید و رفت
بغض کردم، گریه گردم ،نیمه شب در خلوتم
مونس تنهاییم غم بود، خسته شد ،نالید و رفت
عشق گر سلطان عالم ،من گدایی بر درش
پادشاهم بر گدا ، جام بلا بخشید و رفت
عاشقی بودم برای ،عشق خود دلداده ای
عشق من شد بی وفا، بی اعتبارم کرد و رفت
این جفای روزگار ،دل سنگ سنگم میکند
نامروت با غمش ،سنگ صبورم کرد و رفت
باختم در عشق و بر، این باختن خندید و رفت
درد دلهایم نوشتم ،یک شبی ،تحویل دادم آسمان
آسمان بر حال و روزم ، لحظه ای بارید و رفت
بغض کردم، گریه گردم ،نیمه شب در خلوتم
مونس تنهاییم غم بود، خسته شد ،نالید و رفت
عشق گر سلطان عالم ،من گدایی بر درش
پادشاهم بر گدا ، جام بلا بخشید و رفت
عاشقی بودم برای ،عشق خود دلداده ای
عشق من شد بی وفا، بی اعتبارم کرد و رفت
این جفای روزگار ،دل سنگ سنگم میکند
نامروت با غمش ،سنگ صبورم کرد و رفت
۶۸۴
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.