سوختم این سوختن را هم نگارم دید و رفت

‌ سوختم این سوختن ،را هم نگارم دید و رفت
باختم در عشق و بر، این باختن خندید و رفت

درد دلهایم نوشتم ،یک شبی ،تحویل دادم آسمان
آسمان بر حال و روزم ، لحظه ای بارید و رفت

بغض کردم، گریه گردم ،نیمه شب در خلوتم
مونس تنهاییم غم بود، خسته شد ،نالید و رفت

عشق گر سلطان عالم ،من گدایی بر درش
پادشاهم بر گدا ، جام بلا بخشید و رفت

عاشقی بودم برای ،عشق خود دلداده ای
عشق من شد بی وفا، بی اعتبارم کرد و رفت

این جفای روزگار ،دل سنگ سنگم میکند
نامروت با غمش ،سنگ صبورم کرد و رفت
دیدگاه ها (۱۰)

من نمک گیرِ لبانِ شور و شیرینِ تو امشاعرِ شوریده یِ موهایِ پ...

من که دلتنگ توام بامن بمان ، دل دل نکنتا دلم خالیست ، درجای ...

عشق را دنیا به نام ما نوشت عاشقم من، عاشق این سرنوشت در کنار...

خواب بودی حیفم آمد با لبت بازی کنمپیش خود گفتم کمی تمرین خود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط