پارتاز زبون آنا
پارت#8#از زبون آنا
سارا که رفت اعصابم خط خطی شد می دونستم سارا از پسر بدش میاد اما قبلا نا پایه بود اما الان........
درنا-آنا سارا رفت
من-بله .نمیدونم چش بود امروز ولی معلومه یه کاری شده
درنا-نباید سرش داد میزدی میدونی که بدش میاد
من-خب منم بدم میاد که ما رو تنها میزاره و میره
درنا-تو که میدونی دوستی با پسرا رو چقد بد میدونه و از دست هانا هم همیشه اعصبانی که با پسرا دوسته حالا ولش کن خودش خوب میشه تو که میای؟
من- چیکار کنم با اینکه از این پسره دانیال هیچ خوشم نمیاد اما بازم میام
من و درنا سوار ماشین لیبرا شدیم هانا هم سوار ماشین ایهام
داننیال و سینان هم با هم اومدن درنا- آقاغ لیبرا اگه ایرادی نداره من رو برسونین خونه آنا هم با من میاد
لیبرا-نخیرم میریم شام میخوریم بعد میرسونمتون
درنا- اما آخه زحمتتون میشه
لیبرا-چه زحمتی
دیگه حرفی نزدیم لیبرا جلوی یه رستوران شیک نگه داشت خدمتکار در و برامون باز کرد هانا با ناراحتی از ماشین ایهام پیاده شد و به سمت رستوران راه افاد پسرا یه ور نشستن و ما دخترا یه ور دانیال و سینان با گوشی هاشون ور میرفتن لیبرا و ایهام هم درگیر سفارش غذا بودن
لیبرا-چی موخرین
درنا-من کباب برگ میخورم
هانا-من جوجه کباب میخوام
من-اممممممم.... منم کباب برگ میخورم
ایهام-من سوپ میخورم
سینان-بگو استیک بیارن برای من
دانیال-من لازانیا میخورم لیبرا-منم که سوپ میخورم
هیییی آبرومون رفت ما کباب اتونا استیک
خلاصه غذا رو آوردن و ماهم مشغول خوردن بودیم که گوشی دانیال زنگ خورد
رفت بیرون و بعد چند دیقه اون سه تا هم رفتم
درنا-بچه ها پایه این آتیش بسوزونیم
من-منکه چهار پایم
هانا- نه بچه ها باز به آقایون بر میخوره
من- هانا تو معلوم میشه چته؟
هانا- رفتم به پسره ی الدنگ میگم من خیلی دوست پسر دارم میگه تو گوه می خوری
من- بچم خیلی هم حرف درستی میزه الاهی مادرش پیش مرگش شه
هان- بدبخت
با درنا بلند شدیم تا نقشه رو بررسی کنیم
به قلم:سارا
لایک و نظر یادتون رفت
سارا که رفت اعصابم خط خطی شد می دونستم سارا از پسر بدش میاد اما قبلا نا پایه بود اما الان........
درنا-آنا سارا رفت
من-بله .نمیدونم چش بود امروز ولی معلومه یه کاری شده
درنا-نباید سرش داد میزدی میدونی که بدش میاد
من-خب منم بدم میاد که ما رو تنها میزاره و میره
درنا-تو که میدونی دوستی با پسرا رو چقد بد میدونه و از دست هانا هم همیشه اعصبانی که با پسرا دوسته حالا ولش کن خودش خوب میشه تو که میای؟
من- چیکار کنم با اینکه از این پسره دانیال هیچ خوشم نمیاد اما بازم میام
من و درنا سوار ماشین لیبرا شدیم هانا هم سوار ماشین ایهام
داننیال و سینان هم با هم اومدن درنا- آقاغ لیبرا اگه ایرادی نداره من رو برسونین خونه آنا هم با من میاد
لیبرا-نخیرم میریم شام میخوریم بعد میرسونمتون
درنا- اما آخه زحمتتون میشه
لیبرا-چه زحمتی
دیگه حرفی نزدیم لیبرا جلوی یه رستوران شیک نگه داشت خدمتکار در و برامون باز کرد هانا با ناراحتی از ماشین ایهام پیاده شد و به سمت رستوران راه افاد پسرا یه ور نشستن و ما دخترا یه ور دانیال و سینان با گوشی هاشون ور میرفتن لیبرا و ایهام هم درگیر سفارش غذا بودن
لیبرا-چی موخرین
درنا-من کباب برگ میخورم
هانا-من جوجه کباب میخوام
من-اممممممم.... منم کباب برگ میخورم
ایهام-من سوپ میخورم
سینان-بگو استیک بیارن برای من
دانیال-من لازانیا میخورم لیبرا-منم که سوپ میخورم
هیییی آبرومون رفت ما کباب اتونا استیک
خلاصه غذا رو آوردن و ماهم مشغول خوردن بودیم که گوشی دانیال زنگ خورد
رفت بیرون و بعد چند دیقه اون سه تا هم رفتم
درنا-بچه ها پایه این آتیش بسوزونیم
من-منکه چهار پایم
هانا- نه بچه ها باز به آقایون بر میخوره
من- هانا تو معلوم میشه چته؟
هانا- رفتم به پسره ی الدنگ میگم من خیلی دوست پسر دارم میگه تو گوه می خوری
من- بچم خیلی هم حرف درستی میزه الاهی مادرش پیش مرگش شه
هان- بدبخت
با درنا بلند شدیم تا نقشه رو بررسی کنیم
به قلم:سارا
لایک و نظر یادتون رفت
- ۳.۲k
- ۲۴ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط