my bad boy part 16
کوک ویو:
به سمت تهیونگ رفتم
یقشو گرفتم و محکم به دیوار چسبوندمش
+عوضی تو چیکار کردی ها؟؟؟تو با ا/ت چیکار کردییی هااا؟؟؟؟
تو یه قاتلییی
!چیو میخوای ثابت کنی کوک ها؟
چطوری میخوای ثابتش کنی؟؟
خودت چی ؟
خودت که اینهمه قتل کردی چی ؟؟
تو قرار بود اذیتش کنی ولی عاشقش شدی!
و خب من الان راحتت کردم!
جای تشکرته!
+تشکر..؟؟اره اره حتما تشکر میکنم با کشتنت!
*و اینجا در گیر میشن
راوی ویو:
خب تهیونگ جونگ کوک رو هل میده و به سمتش میره
جونگ کوک با چاقو سعی میکنه تهیونگو بزنه ولی موفق نمیشه
همچنان درگیرن که دکتر و پرستارا و حراست میان جداشون میکنن
و جونگ کوک میره خونه هیونجین
کوک ویو:
چند درصد امکان داره مردم فکر کنن که یه روانی ام که از تیمارستان فرار کرده؟
بزار حساب کنم!
۱_چشام خیسه
۲_نصف لباسام خونیه
۳_بخشایی از لباسم پارس
۴_صورتم زخمیه
خب خیلی....
به سمت خونه ی هیونجین میرفتم باید بهش میگفتم که اون عوضی اینکارو کرده
باید میگفتم...
در زدم
یکی از خدمتکاراش درو باز کرد و به داخل راهنماییم کرد و گفت هیونجین تا چند دقیقه دیگه میاد
تصمیم گرفتم برم ویکم توی خونش بگردم
صدای دستگاه میومد...
همون دستگاهایی که ضربان قلبو نشون میداد
و زمزمه های هیونجین..
☆ا/ت...تو بیدار شو قول میدم خودم میکشمش!
قول میدم دیگه نمیذارم اذیتت کنه...به این دکترا ثابت کن خب؟؟ثابت کن که تو قوی ای ثابت کن که اشتباه میکنن...ثابت کن که بیدار میشی...خواهش میکنم ا/ت...لطفا!
فقط به خاطر من یه بار دیگه چشاتو باز کن باشه؟؟
اگه تا فردا بیدار نشی...همه چی تموم میشه...اینطوری دیگه نمیتونیم همو ببینیم...
یه ساحره بهم پیشنهاد داده جونم بگیره و به تو بدتش...
اینطوری بیدار میشی...
اگه تا فردا بیدار نشی اینکارو میکنم!
خواهش میکنم بیدار شو...بزار یه بار دیگه صورت قشنگتو ببینم ا/ت...لطفا...
یعنی چی؟ا/ت زندس؟هیونجین میخواد جونشو بده بهش؟
همینطوری جلوی در ایستاده بودم که هیونجین از اتاق بیرون اومد
☆پس همه چیو شنیدی..
+اره!
☆فکر نکنم تو باعث این وضعیت ا/ت باشی پس بگو برای چی اومدی!
+من میدونم...قاتلش کیه...
☆خب؟منم میدونم
+چی...چطوری؟؟
☆واقعا فکر کردی اونجا دوربین نداره؟
الان دستیارام دارن یکم گوشمالیش میدن!
+پس یعنی...
☆اون دیگه خطری نداره اره
+و تو ...تو واقعا میخوای خودتو قربانی کنی؟
☆برای اون هرکاری میکنم...
+ولی...ولی اخه...
☆اون منو دوست ندارم جئون...اون تورو دوست داره هم تو خوب میدونی و هم من
و خیلی چیزای دیگه راجبت میدونم جئون چیزایی که ا/ت عم باید بدونه!
چیزایی که هرطور شده بهش میگم!
+چه چیزایی؟..
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
به سمت تهیونگ رفتم
یقشو گرفتم و محکم به دیوار چسبوندمش
+عوضی تو چیکار کردی ها؟؟؟تو با ا/ت چیکار کردییی هااا؟؟؟؟
تو یه قاتلییی
!چیو میخوای ثابت کنی کوک ها؟
چطوری میخوای ثابتش کنی؟؟
خودت چی ؟
خودت که اینهمه قتل کردی چی ؟؟
تو قرار بود اذیتش کنی ولی عاشقش شدی!
و خب من الان راحتت کردم!
جای تشکرته!
+تشکر..؟؟اره اره حتما تشکر میکنم با کشتنت!
*و اینجا در گیر میشن
راوی ویو:
خب تهیونگ جونگ کوک رو هل میده و به سمتش میره
جونگ کوک با چاقو سعی میکنه تهیونگو بزنه ولی موفق نمیشه
همچنان درگیرن که دکتر و پرستارا و حراست میان جداشون میکنن
و جونگ کوک میره خونه هیونجین
کوک ویو:
چند درصد امکان داره مردم فکر کنن که یه روانی ام که از تیمارستان فرار کرده؟
بزار حساب کنم!
۱_چشام خیسه
۲_نصف لباسام خونیه
۳_بخشایی از لباسم پارس
۴_صورتم زخمیه
خب خیلی....
به سمت خونه ی هیونجین میرفتم باید بهش میگفتم که اون عوضی اینکارو کرده
باید میگفتم...
در زدم
یکی از خدمتکاراش درو باز کرد و به داخل راهنماییم کرد و گفت هیونجین تا چند دقیقه دیگه میاد
تصمیم گرفتم برم ویکم توی خونش بگردم
صدای دستگاه میومد...
همون دستگاهایی که ضربان قلبو نشون میداد
و زمزمه های هیونجین..
☆ا/ت...تو بیدار شو قول میدم خودم میکشمش!
قول میدم دیگه نمیذارم اذیتت کنه...به این دکترا ثابت کن خب؟؟ثابت کن که تو قوی ای ثابت کن که اشتباه میکنن...ثابت کن که بیدار میشی...خواهش میکنم ا/ت...لطفا!
فقط به خاطر من یه بار دیگه چشاتو باز کن باشه؟؟
اگه تا فردا بیدار نشی...همه چی تموم میشه...اینطوری دیگه نمیتونیم همو ببینیم...
یه ساحره بهم پیشنهاد داده جونم بگیره و به تو بدتش...
اینطوری بیدار میشی...
اگه تا فردا بیدار نشی اینکارو میکنم!
خواهش میکنم بیدار شو...بزار یه بار دیگه صورت قشنگتو ببینم ا/ت...لطفا...
یعنی چی؟ا/ت زندس؟هیونجین میخواد جونشو بده بهش؟
همینطوری جلوی در ایستاده بودم که هیونجین از اتاق بیرون اومد
☆پس همه چیو شنیدی..
+اره!
☆فکر نکنم تو باعث این وضعیت ا/ت باشی پس بگو برای چی اومدی!
+من میدونم...قاتلش کیه...
☆خب؟منم میدونم
+چی...چطوری؟؟
☆واقعا فکر کردی اونجا دوربین نداره؟
الان دستیارام دارن یکم گوشمالیش میدن!
+پس یعنی...
☆اون دیگه خطری نداره اره
+و تو ...تو واقعا میخوای خودتو قربانی کنی؟
☆برای اون هرکاری میکنم...
+ولی...ولی اخه...
☆اون منو دوست ندارم جئون...اون تورو دوست داره هم تو خوب میدونی و هم من
و خیلی چیزای دیگه راجبت میدونم جئون چیزایی که ا/ت عم باید بدونه!
چیزایی که هرطور شده بهش میگم!
+چه چیزایی؟..
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
۹.۶k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.