Pt

Pt 26
گیر افتادم

تو افکارم خودم غرق شده بودم و متوجه ماشین نشدم
اقا:خانوم خانوم ماشین!!
برگشتمو لامپ ماشین و بارون جلو چشمم رو گرفتن و تصادف......
من انتظار داشتم که ماشین ب من بخوره اما... ن....
اون مرد منو هل داد و ماشین ب اون مرد خورد
جلو چشمم بخوارطره من یه نفر بی گناه کشته شد
همونجور با چشمای خیس و گشاد شده داشتم نگاه میکردم
زنش اومد سمتش و نشست و داشت گریه میکرد
مردی که با ماشین زده بودش پیاده شد و اونم هل شده بود
*:م. مممن هواسم نبود داشتم ب. با تلفن حرف میزدم
زنه:به انپولانس زنگ بزنید خواهش میکنم
مرده با عجله و هل هل به انبولانس زنگ زد
بعد از چند دقیقه نزدیک ترین انبولانس رسید
و بردنش
منتظر بودیم، و زنش داشت بی وقفه گریه میکرد اون حتی حامله هم بود
حتی روم نمیشد برم پیشش میترسیدم،میترسیدم.... نمیدونم چرا
بلخره جرعتمو به خرج دادم و اروم آروم رفتم پیش زنش
ا/ت:خ. خانوم؟
سرش رو اروم اروم اورد بالا و اشک هاشو پاک کرد
زنه:ب. بله
ا/ت:معذرت میخوام
زنه:چی؟برای چی معذرت خواهی میکنی
ا/ت:چرا نباید بکنم تقصیر منه اگه من سر خیابون نبودم شوهرتون واسه کمک به من نمیومد وسط همش تقصیر منه
زنه:من من نمیدونم باید چی بگم
اون هم مثل من نمیدونست چی بگه و چیکار کنه اما چرا اون میتونه سرم دادو هوار کنه میتونه بگه ازت شکایت میکنم... خلاصه
اما بهم هیچی نگفت
بعد از چند ساعت دکتر اومد بیرون
و همه منتظر جوابش بودیم
دکتر:متاسفم
زنه:ن ن جرعت شنیدنش رو ندارم خواهش میکنم
دکتر:اما متاسفم
زنه با گریه از اونجا رفت و منم دنبالش رفتم
ا/ت:خانوم خانوم
کجا رفت
دیدم رو یه صندلی نشسته و داره گریه میکنه
اروم رفتم سمتش و پیشش نشستم
یهو بغلم کرد وداشت زار زار گریه میکرد
بغلش کردم و تا چند دیقه داشت گریه میکرد و داشت میگفت
همش تقصیر منه من اصرار کردم ک باهام بیاد بیرون وگرنه خودش میگفت ک نمیاد اگه من اصرار نمیکردم اینطوری نمیشد
ا/ت:اما شما و کاملا بی گناهید چرا فکر می‌کنید ک شما مقصرید من سر جاده بودم و شوهرتون به بخوارطره من من کشت...
زنه:لطفا حرفتو کامل نکن خواهش میکنم بهتره این مسلئه رو تموم کنیم ک تقصیر کیه
ا/ت:حق با شماست
زنه:من باید برم تو میتونی بری
ا/ت:ک. کجا برم
زنه:خونتون
ا/ت:من جایی نمیرم من باهاتون میمونم
سوهی:ازت خوشم میاد دختر خوبی هستی راستی اسمم سوهی یه
ا/ت:ا راستی اسم منم ا/ته
سوهی:خوشبختم ا/ت
ا/ت:منم همینطور خانم سوهی
سوهی: نیاز نیس انقدر معدبانه باهام حرف بزنی فوق فوقش 19 سالته دیگه منم 21 سالمه
ا/ت:تو این سن حامله اید بچتون چن ماهشه
سوهی :6
ا/ت:اها
و اینجوری باهاش صمیمی شدم

2 ما بعد...

چطور؟
هی حمایتم کن!
دیدگاه ها (۱۹)

بچه ها میخوام برم سفر شاید یه چن ماهی نباشم اگه تونستم اگه ا...

یووو داستان جدید

یه سوال از کدوم سایت شما مانهوا دلخواهتون رو دان میکنید؟؟

Pt 25گیر افتادمکلن انگار دیوونه شده بودم نمیدونستم چیکار کنم...

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔پارت آخر‌ویو تهیونگبدو بدو به سمت ان...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط