من به مردی وفا نمودم و او
من به مردی #وفا نمودم و او
پشت پا زد به #عشق و امیدم
هر چه دادم به او #حلالش باد
غیر از آن دل که مفت #بخشیدم
دل من کودکی #سبکسر بود
خود ندانم چگونه #رامش کرد
او که می گفت #دوستت دارم
پس چرا زهر غم به #جامش کرد
اگر از شهد آتشین لبِ من
جرعه ای نوش کرد و شد #سرمست
#حسرتم نیست ز آنکه این لب را
بوسه های نداده بسیار است
باز هم در #نگاه خاموشم
قصه های #نگفته ای دارم
باز هم چون به #تن کنم جامه
#فتنه های نهفته ای دارم
بازهم می توان به #گیسویم
چنگی از روی عشق و #مستی زد
باز هم می توان در #آغوشم
پشت پا بر جهان #هستی زد
باز هم می دود به #دنبالم
#دیدگانی پر از امید و نیاز
باز هم با هزار #خواهش گنگ
می دهندم به سوی #خویش آواز
باز هم دارم آنچه را که #شبی
ریختم چون شراب در #کامش
دارم آن سینه را که او می گفت
#تکیه گاهیست بهر آلامش
ز آنچه دادم به او مرا غم نیست
حسرت و اضطراب و ماتم نیست
غیر از آن #دل که پر نشد جایش
بخدا چیز دیگرم کم نیست
کو دلم کو دلی که برد و نداد
#غارتم کرده ، داد می خواهم
دل خونین ، مرا چه کار آید
دلی #آزاد و شاد می خواهم
دگرم #آرزوی عشقی نیست
بی #دلان را چه آرزو باشد
دل اگر بود باز می نالید
که هنوزم #نظر به او باشد
او که از من برید و #ترکم کرد
پس چرا پس نداد آن دل را
وای بر من که مفت بخشیدم
دل #آشفته حال غافل را
#فروغ_فرخزاد
پشت پا زد به #عشق و امیدم
هر چه دادم به او #حلالش باد
غیر از آن دل که مفت #بخشیدم
دل من کودکی #سبکسر بود
خود ندانم چگونه #رامش کرد
او که می گفت #دوستت دارم
پس چرا زهر غم به #جامش کرد
اگر از شهد آتشین لبِ من
جرعه ای نوش کرد و شد #سرمست
#حسرتم نیست ز آنکه این لب را
بوسه های نداده بسیار است
باز هم در #نگاه خاموشم
قصه های #نگفته ای دارم
باز هم چون به #تن کنم جامه
#فتنه های نهفته ای دارم
بازهم می توان به #گیسویم
چنگی از روی عشق و #مستی زد
باز هم می توان در #آغوشم
پشت پا بر جهان #هستی زد
باز هم می دود به #دنبالم
#دیدگانی پر از امید و نیاز
باز هم با هزار #خواهش گنگ
می دهندم به سوی #خویش آواز
باز هم دارم آنچه را که #شبی
ریختم چون شراب در #کامش
دارم آن سینه را که او می گفت
#تکیه گاهیست بهر آلامش
ز آنچه دادم به او مرا غم نیست
حسرت و اضطراب و ماتم نیست
غیر از آن #دل که پر نشد جایش
بخدا چیز دیگرم کم نیست
کو دلم کو دلی که برد و نداد
#غارتم کرده ، داد می خواهم
دل خونین ، مرا چه کار آید
دلی #آزاد و شاد می خواهم
دگرم #آرزوی عشقی نیست
بی #دلان را چه آرزو باشد
دل اگر بود باز می نالید
که هنوزم #نظر به او باشد
او که از من برید و #ترکم کرد
پس چرا پس نداد آن دل را
وای بر من که مفت بخشیدم
دل #آشفته حال غافل را
#فروغ_فرخزاد
۵.۹k
۲۰ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.