فیک ت
فیک ت
(بچه ها چون اتفاق خاصی نمیوفته پرش زمانی به شب)
ویو ات
شب شده بود حس کردم حالم بهتر شده پس رفتم کمک اجوما داشتن حیاطو تزیین میکردن منم رفتم کمکشون
سانا:دختر تو دیوونه ای حالت بده بعد میگی می خوام بیام کمک
ات:سانا ببین حس کردم بهتر شدم اومدم کمک
سانا:گگگگگگگ(اداشو در میاره
رفتم کمک من داشتم پرده سفیدرو نصب میکردم رفتم رو چهار پایه
ویو ته
بعد از این که اترو زدم رفتم پیش یونا صبحونه خوردیم بردمش خرید لباس و کفش لوازم ارایشی و اینجور چیزا براش خریدم(عکسشو میزارم)
برگشتم دیدم ات سرما رو چهار پایه داره پرده ی سفیدو نصب میکنه یعنی نمی دونم چی بگم بگم خره یا قویه بابا ولش یادم اومد چهار پایه لقه چهار پایه زیر پا ات تکون خورد ات داشت می افتاد که براید استایل بغلش کردم
ویو ات
داشتم می افتادم که ارباب گرفتم
ات:.......
ته:اجوما بهت نگفته چهار پایه لقه
ات:ا.. نه
ته:خب باشه ولی از الان بدون
ات: مرسی ولی میتونم بیام پایین
ته:آ..ر.ه
ات:ممنون منم دیگه پردرو تموم کرده بودم
اجوما داشت رو میزا گل میزاشت منم
رفتم اب استخرو که پر شده بود میبستم
(پرش زمانی به مهمونی )
منو سانا تو اشپز خونه بودیم که کیکارو بیاریم روی هر میز یه کیک میزاشتیم چون رو هرمیز چهار نفر میشنستن
داشتم رو میز کیک مزاشتم که روش یونا دوس دختر ارباب و ارباب و دوست ارباب و دوست دختر دوست ارباب کیک میزاشتم سانا هم ویسکیو شرابو اینجور چیزارو میزاشت میدونستم سانا هم دوست ارباب رو دوست داره رفت رو میزشون که نوشیدنی ها رو بزاره
ویو سانا
داشتم نوشیدنی هارو رو رو پیزا میزاشتم که دیدم دوست ارباب دوست دخترشو اورده بغض کرده بودم ولی جلوی خودمو گرفتم برای اونا هم خیلی خنثی نو شیدنی گذاشتم
ویو کوک
دیدم سانا منو با مینا دید بغض کرد ولی اهمیت ندادم من الان مینا رو دووس دارم
بخدا لگه هرکی بگه کمه 🗡
خدا فظ تا .ارت بعدی
(بچه ها چون اتفاق خاصی نمیوفته پرش زمانی به شب)
ویو ات
شب شده بود حس کردم حالم بهتر شده پس رفتم کمک اجوما داشتن حیاطو تزیین میکردن منم رفتم کمکشون
سانا:دختر تو دیوونه ای حالت بده بعد میگی می خوام بیام کمک
ات:سانا ببین حس کردم بهتر شدم اومدم کمک
سانا:گگگگگگگ(اداشو در میاره
رفتم کمک من داشتم پرده سفیدرو نصب میکردم رفتم رو چهار پایه
ویو ته
بعد از این که اترو زدم رفتم پیش یونا صبحونه خوردیم بردمش خرید لباس و کفش لوازم ارایشی و اینجور چیزا براش خریدم(عکسشو میزارم)
برگشتم دیدم ات سرما رو چهار پایه داره پرده ی سفیدو نصب میکنه یعنی نمی دونم چی بگم بگم خره یا قویه بابا ولش یادم اومد چهار پایه لقه چهار پایه زیر پا ات تکون خورد ات داشت می افتاد که براید استایل بغلش کردم
ویو ات
داشتم می افتادم که ارباب گرفتم
ات:.......
ته:اجوما بهت نگفته چهار پایه لقه
ات:ا.. نه
ته:خب باشه ولی از الان بدون
ات: مرسی ولی میتونم بیام پایین
ته:آ..ر.ه
ات:ممنون منم دیگه پردرو تموم کرده بودم
اجوما داشت رو میزا گل میزاشت منم
رفتم اب استخرو که پر شده بود میبستم
(پرش زمانی به مهمونی )
منو سانا تو اشپز خونه بودیم که کیکارو بیاریم روی هر میز یه کیک میزاشتیم چون رو هرمیز چهار نفر میشنستن
داشتم رو میز کیک مزاشتم که روش یونا دوس دختر ارباب و ارباب و دوست ارباب و دوست دختر دوست ارباب کیک میزاشتم سانا هم ویسکیو شرابو اینجور چیزارو میزاشت میدونستم سانا هم دوست ارباب رو دوست داره رفت رو میزشون که نوشیدنی ها رو بزاره
ویو سانا
داشتم نوشیدنی هارو رو رو پیزا میزاشتم که دیدم دوست ارباب دوست دخترشو اورده بغض کرده بودم ولی جلوی خودمو گرفتم برای اونا هم خیلی خنثی نو شیدنی گذاشتم
ویو کوک
دیدم سانا منو با مینا دید بغض کرد ولی اهمیت ندادم من الان مینا رو دووس دارم
بخدا لگه هرکی بگه کمه 🗡
خدا فظ تا .ارت بعدی
۴.۷k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.