ساراجیناتانیاکاترینجولیکایتامتادسمجیک دوست بو
سارا،جینا،تانیا،کاترین،جولی،کای،تام،تاد،سم،جیک ۱۰ دوست بودن که از دوران ابتدایی باهم بزرگ شده بودند؛روز تولد تام و تاد (برادر های دوقلو)همه اونجا توی مهمونی بودن که ناگهان صدای جیقی از اتاق اومد،همه رفتن ببینند که چی بود که ناگهان با جسد تانیا رو زمین مواجه می شوند۰
زمان حال
آقای پلیس:«خب، تادوتام توضیح بدید.
تام :«ما اون زمان توی اتاق خواب بودیم،که سارا اومد و بهمون اون خبر رو داد.
آقای پلیس:« منضورت ازما بودیم تو و ما رو جمع بستی برادرت،یا دوستات کدوم؟
تام :«خودم و کاترین
آقای پلیس:«خیلی خب تو چی تاد
تاد:«ها، آها من خب من
مکث بسیار طولانی نبود ولی مکث بود از سر غم،اندوه،ناراحتی و بیشتر از همه سر در گمی
تاد:«خب من پیش تانیا بودم
آقای پلیس:«خب،پس بگو چی شد؟
تاد:«من اون لحظه رفتم یه نوشیدنی بیارم وقتی برگشتم اون صحنه رو دیدم
روز تولد
تانیا لپ راست تاد رو میبوسد و بعد میگوید
:«عشقم تولدت مبارک
تاد لبخند میزند انگار میگه ممنون شروع به صحبت میکنند
توی اون لحظه هرمی یه جایی بود تاد با تانیا توی اتاق تاد بودن، تام با کاترین توی راه رو بودن،سارا با کای توی آشپز خونه بودن ،سم و جولیم پیش هم روی کاناپه بودن ،جیک جینا هم توی اتاق تام بودن تو خونه به اون بزرگی فقط همین ۱۰تا نوجون بودن
زمان حال
آقای پلیس:«تاد !تاد!
تاد:«اه،ب۰۰۰بله
آقای پلیس:«باید برید بیرون نوبت نفر بعدیه
تاد و تام رفتن و سارا و جینا اومدن
زمان حال
آقای پلیس:«خب، تادوتام توضیح بدید.
تام :«ما اون زمان توی اتاق خواب بودیم،که سارا اومد و بهمون اون خبر رو داد.
آقای پلیس:« منضورت ازما بودیم تو و ما رو جمع بستی برادرت،یا دوستات کدوم؟
تام :«خودم و کاترین
آقای پلیس:«خیلی خب تو چی تاد
تاد:«ها، آها من خب من
مکث بسیار طولانی نبود ولی مکث بود از سر غم،اندوه،ناراحتی و بیشتر از همه سر در گمی
تاد:«خب من پیش تانیا بودم
آقای پلیس:«خب،پس بگو چی شد؟
تاد:«من اون لحظه رفتم یه نوشیدنی بیارم وقتی برگشتم اون صحنه رو دیدم
روز تولد
تانیا لپ راست تاد رو میبوسد و بعد میگوید
:«عشقم تولدت مبارک
تاد لبخند میزند انگار میگه ممنون شروع به صحبت میکنند
توی اون لحظه هرمی یه جایی بود تاد با تانیا توی اتاق تاد بودن، تام با کاترین توی راه رو بودن،سارا با کای توی آشپز خونه بودن ،سم و جولیم پیش هم روی کاناپه بودن ،جیک جینا هم توی اتاق تام بودن تو خونه به اون بزرگی فقط همین ۱۰تا نوجون بودن
زمان حال
آقای پلیس:«تاد !تاد!
تاد:«اه،ب۰۰۰بله
آقای پلیس:«باید برید بیرون نوبت نفر بعدیه
تاد و تام رفتن و سارا و جینا اومدن
- ۴۲۲
- ۰۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط