فکر کن خیلی هم دور نه

فکر کن خیلی هم دور نه ،
همین سی سال پیش که خیلی ها توی خانه شان تلفن ثابت هم نداشتند بابا و مامان های ما وقتی که دلشان برای دوست و آشنا تنگ می شد ،
شال و کلاه می کردند و پا می شدند از این سر شهر می رفتند آن سر شهر یا از این شهر به شهر دیگر ، سرزده و بدون هیچ تشریفاتی . اگر صاحبخانه منزل بود ، دیداری تازه می کردند و اگر هم نبود چند دقیقه ای همانجا می نشستند و وقتی از آمدنش نا امید می شدند با یک تکه گچ روی در می نوشتند : آمدیم نبودید .

حالا بچه های همان بابا و مامان ها همگی توی جیبشان گوشی تلفن همراه دارند که می توان در هر ساعت از شبانه روز در هر کجای جهان با طول و عرض دقیق جغرافیایی رهیابیشان کرد . اما خودشان را last seen recently می کنند که دوست و فامیل و آشنا یک وقت در ساعت خواب و بیداریشان فضولی نکنند و خیلی هایشان هم تلگرام های انگولک شده ای دارند که اگر یک وقت برایشان نوشتی :" سلام چطوری ؟" پیام شما دو تا تیک نخورد که مبادا مجبور باشند جواب سلامت را بدهند .

مگر قرار نبود این وسایل ارتباطی ما را با هم بیشتر دوست کند ؟
مگر قرار نبود به هم نزدیک تر بشویم ؟
پس چرا اینطوری شدیم ؟

عصر ارتباطات ،
ارتباط آدم ها با هم را آسان تر کرده اما بهتر ؟ نه


#بابک_اسحاقی
دیدگاه ها (۱۰)

آدمها همدیگر را پیدا می کنند…از فاصله های خیلی دوراز تهِ نسب...

دوست داشتن های اولِ صبح ...آنجا که هنوز ،درگیرِ روزمرگی نشده...

همیشه یه نفر هست که شنیدن صداش، مثل گوش دادن به یه آهنگ، می ...

شنبه ها انگارخستگی یک عمر جمعه با من استانگار جمعه را صدسالز...

چند پارتی درخواستی

لطفا بازنشر کنید و همه رو بخونید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط