دلتنگ کسی هستم دلتنگ نگاهم نیست

‌‌‌‌‌
دلتنگ کسی هستـم، دلتنگ نگاهم نیست
من منتظـرم امـا، او چشم به راهـم نیست
در سینه ی من غوغاست او بی خبر از حالم
در موج غم و اندوه ، افسوس پناهم نیست
در خود گره ای کورم ، می سوزم و می سازم
بر سوز دلم غیـر از ، اشکی که گواهم نیست
شرح من و احوالم ، هر لحظه پر از درد است
همچون شب تارم که بی نورم و ماهم نیست
او یوسف عشق است و ، من هم که زلیخایم
عشق است و رسوایی، باکی ز گناهم نیست
از درد پـرم امـشب ، کـو سنگِ صبـورِ من؟
امشب چه کنم مرهم، برغصه و آهم نیست
‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۱۰)

‍ وقتی که خودرادردل ایینه رو،یت میکنمدرخویشتن میگریم وبردل م...

‍ ‍ بعد از تو تنها رفتنت را گریه کردمعطر خوش پیراهنت را گریه...

بر دو چشمش دیده می‌دوزم به نازخود نمی‌دانم چه می‌جویم در او....

بزن پلکی بهم امشب، نمی کوشم به آزارتخدا حافظ بگو با من ، خدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط