تمام هستی منواقعی پارتدهم

تمام هستی من(واقعی) #پارت_دهم
لباسم ساده بود (( روز بعد تیکه تیکه اش کردم و راهی سطل شد ))
 ولی آرایش غلیظم رو صورت یخ کرده ام ماسیده بود. مثل همیشه دیر رفتیم و خوشبختانه ته سالن جا گیرم اومد.. و خوشبختانه برادرام مقید رسم سلام و علیک با عروس و داماد نبودن..عروس و داماد می رقصیدن.. خنده ها شلوغی ها..صدای شیطونی بچه ها و صدای مزخرف خواننده برای من مثل موسیقی خسته کننده متن یک فیلم غمناک می موند.. برام همه ثابت بودن وعروس و داماد متحرک..جماعت محو می شدن و عروس پررنگ.. بابک پررنگ تر..نمی فهمیدم خوشحاله یا نه! نمی دونستم دوست دارم ناراحت باشه یا خوشحال!!! شاید اگه تکلیفم با خودم روشن بود خیلی چیزا حل می شد.. برادر بزرگم با دیدن یک دختر خانم خوشکل نا پدید شد..برادر کوچیکه هم مشغول خوردن و مسخره بازی..
 دلم می خواست بهش بگم خفه شه!!! دلم می خواست وارد یک اتاق تاریک بشم به خودم گلایه کنم..شایدم نه! سرمو بذارم رو شونه خدای خودم..و تا ابد اشک بریزم و اونم دلداری می داد..
عروسو داماد بین مهمونا می چرخیدن صدای دل بدبخت من بلند و بلند تر می شد.. قلبم داشت از دهنم بیرون می زد..
باخودم میگفتم ای خــــــداااااا آخه چـــــرااااا؟؟؟؟؟

ببخشید دوستان ممکنه تا چند روز نتونم پارت بزارم
البته سعی میکنم اگه شد حتما فردا ادامش رو بزارم
دیدگاه ها (۴)

اگه قرار باشه همش به حرف مردم گوش بدی،به هیچی نمی رسی!

اگه بری عروسی،کدوم مدل مو رو انتخاب می کنی؟

زیبایی به رنگ نیست:)این زن به ملکه ی تاریکی معروفه👑

عجب هنرمندی😮

سه پاتر(درخواستی) P3

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

سه پارتی (درخواستی) P2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط