گفتم که دوستش دارم حرف هایش را نشنیدم گوش هایم نشنید که
گفتم که دوستش دارم ،حرف هایش را نشنیدم گوش هایم نشنید که بگوید من هم!
آنجا بود که دلم خواست رویای باهم بودنمان را پرنده ای به منقار بگیرد و دور کند از من، که بعد رها شوم از عشق ،که بدانم بی او هم می شود اما نشد!
چرا چشم هایش مرا می برد در خیال چرا نگاه که می کند خودم را گم می کنم چرا آدمیزاد باید میان دست های دیگری انقدر ضعیف باشد !
اشرف مخلوقات بودن انقدر سست ؟
دلم می خواست ببوسمش اما ترسیدم دهانم از گزیدن دوست داشتنی که متعلق به من نبود پر از خون شود!
تلخ است اما همیشه چیزهای تلخ حقیقت دارد یا لااقل به ما اینگونه می گفتند!
گفتم که در آغوش کشیدنش را دوست دارم اما دست هایش را ندیدم که دور تنم بپیچد آنجا بود که دلم خواست کودکی بودم و در آغوش عروسکم گریه می کردم ....
اما نشد !
گاهی آدمی چقدر محتاج می شود ،محتاج لبخندی،نوازشی،بوسه ای ،محتاج کسی که دوستش دارد آنوقت اگر به آن ها نرسد می بیند چقدر کوچک است برای این دنیا و بهتر است نبودنش را بردارد و برود!
آنجا بود که دلم خواست رویای باهم بودنمان را پرنده ای به منقار بگیرد و دور کند از من، که بعد رها شوم از عشق ،که بدانم بی او هم می شود اما نشد!
چرا چشم هایش مرا می برد در خیال چرا نگاه که می کند خودم را گم می کنم چرا آدمیزاد باید میان دست های دیگری انقدر ضعیف باشد !
اشرف مخلوقات بودن انقدر سست ؟
دلم می خواست ببوسمش اما ترسیدم دهانم از گزیدن دوست داشتنی که متعلق به من نبود پر از خون شود!
تلخ است اما همیشه چیزهای تلخ حقیقت دارد یا لااقل به ما اینگونه می گفتند!
گفتم که در آغوش کشیدنش را دوست دارم اما دست هایش را ندیدم که دور تنم بپیچد آنجا بود که دلم خواست کودکی بودم و در آغوش عروسکم گریه می کردم ....
اما نشد !
گاهی آدمی چقدر محتاج می شود ،محتاج لبخندی،نوازشی،بوسه ای ،محتاج کسی که دوستش دارد آنوقت اگر به آن ها نرسد می بیند چقدر کوچک است برای این دنیا و بهتر است نبودنش را بردارد و برود!
- ۱۸.۱k
- ۰۷ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط