🔥جهنم بی اتش🔥
🔥جهنم بی اتش🔥
#پارت۱
از زبان چویا:
داشتم قدم میزدم و به اون پسری که اونروزی دیدمش فکر میکردم ولی نمیدونستم چرا وقتی دیدمش یه حس عجیبی داشتم داشتم به همین فکر میکردم که یهو بازم همون پسره رو دیدم دیدم داره میره همون شرکتی من توش کار میکنم رفتم جلو و گفتم:
ببخشید آقا شما اینجا کار میکنید؟
_ بله بله یعنی تازه استخدام شدم .
من چون خودم اینجا کار میکنم شما رو تاحالا ندیده بودم.
_ واقا خیلی خوبه که یه نفر رو توی کار میشناسم چون واقا حوصلم یر میرفت اگه نبودی.
رفتم توی فکر:
از زبان دازای:نمیدونم چرا به نسبت این پسره یه حس عجیبی دارم.
آقا آقا.
_ بله بله.
حالتون خوبه.
_ بله حالم خوبه یه لحظه رفتم توی فکر.
ببخشید میتونم اسمتون رو بدونم؟
_ بله من دازای اوسامو هستم و شما؟
منهم چویا ناکاهارا هستم خوشبختم.
_ من هم خوشبختم.
او او فکر کنم مدید شرکت داره خون بالا میکنه دیر دارم میرم بهتره که من برم تو ام بهتره با من بیای.
_ باشه بریم.
فقط تو استخدام شدی یا میخوای بشی؟
_ نه من استخدام شدم ولی روز اولمه.
آهان بیا بریم.
از زبان موری مدیر شرکت:
& چرا دیر رسیدی؟
ب....ببخشید.
& ببخشید تو به درد من نمیخوره تو همیشه باید ساعت ۹ صبح اینجا باشی ولی همیشه ۱۲ به بعد اینجایی تو اخراجی.
ن...نه خواهش میکنم اخراجم نکنید باور کنید من به این کار نیار دارم.
& همین که گفتن اخراجی......... .
ادامه دارد............ .
#پارت۱
از زبان چویا:
داشتم قدم میزدم و به اون پسری که اونروزی دیدمش فکر میکردم ولی نمیدونستم چرا وقتی دیدمش یه حس عجیبی داشتم داشتم به همین فکر میکردم که یهو بازم همون پسره رو دیدم دیدم داره میره همون شرکتی من توش کار میکنم رفتم جلو و گفتم:
ببخشید آقا شما اینجا کار میکنید؟
_ بله بله یعنی تازه استخدام شدم .
من چون خودم اینجا کار میکنم شما رو تاحالا ندیده بودم.
_ واقا خیلی خوبه که یه نفر رو توی کار میشناسم چون واقا حوصلم یر میرفت اگه نبودی.
رفتم توی فکر:
از زبان دازای:نمیدونم چرا به نسبت این پسره یه حس عجیبی دارم.
آقا آقا.
_ بله بله.
حالتون خوبه.
_ بله حالم خوبه یه لحظه رفتم توی فکر.
ببخشید میتونم اسمتون رو بدونم؟
_ بله من دازای اوسامو هستم و شما؟
منهم چویا ناکاهارا هستم خوشبختم.
_ من هم خوشبختم.
او او فکر کنم مدید شرکت داره خون بالا میکنه دیر دارم میرم بهتره که من برم تو ام بهتره با من بیای.
_ باشه بریم.
فقط تو استخدام شدی یا میخوای بشی؟
_ نه من استخدام شدم ولی روز اولمه.
آهان بیا بریم.
از زبان موری مدیر شرکت:
& چرا دیر رسیدی؟
ب....ببخشید.
& ببخشید تو به درد من نمیخوره تو همیشه باید ساعت ۹ صبح اینجا باشی ولی همیشه ۱۲ به بعد اینجایی تو اخراجی.
ن...نه خواهش میکنم اخراجم نکنید باور کنید من به این کار نیار دارم.
& همین که گفتن اخراجی......... .
ادامه دارد............ .
۱.۹k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.