شَریان
# شَریان
# پارت ۸
بندِ کفشام و میبندم و رو به آینه دستی به موهای کوتاه پسرونه ام میکشم ..
نگاهی به تیپ امروزم ..پیرهن مردونه ی چهار خونه قرمز با شلوار جین آبی تیره ام میکنم ..
دستی به گوش سمت راستم که با انواع گوشواره های ریز پر شده میکشم و اینبار به فکر سوراخ جدیدی برا ی همین گوش میشم .
به سمت میز میرم و پشت میز حاضر صبحانه میشینم .
ملیحه لیوان آب پرتقال و رو به روم میذاره و میگه .
ملیحه - چیز دیگه ایی هم میخورین؟!
من - نه ممنون ..بقیه کجان؟!
ملیحه همون طور که لیوان های روی میز و آب پرتقال میکنه میگه .
ملیحه - مرهَم خانم با تلفن حرف میزنن ..مهرسا خانمم دارن حاضر میشن .
من- به بچه ها سر زدی ؟!
ملیحه - بله خانوم همین الان اونجا بودم ..آروم خواب بودن .
سری تکون میدم و جرعه ایی از آب پرتقالم میخورم .
ملیحه برمیگرده تا بره که میگم ..
من- ملیحه ..راکی کجاست؟!
به طرفم برمیگرده و میگه با مرهَم خانم بازی میکرد .
خوبه ایی میگم و اونم میره ..
مرهَم - صبح بخیر!
صدای پارس کوتاهِ راکی بلند میشه و با لبخند اول جواب مرهَم رو میدم و بعد نگاهم و به راکی میدوزم ..
من- چطوری تو جوجه ؟!
این" بیچون فرایز " بودنش همیشه جذاب ترش میکنه واسم .
دستی روی سرش میکشم و رو به مرهَم میگم .
من - با کی حرف میزدی؟!
لقمه ی توی دهنش و قورت میده و میگه .
مرهَم - با دامون !
سری تکون میدم و میگم - خب چی میگفت؟!
مرهَم - هیچی حالم و پرسید و اینا ..از شما ها پرسید ..گفت احتمال داره برای یکی از پروژه های جدیدش بیاد اینجا.
من- اینجا چرا؟!
شونه ایی بالا میندازه و میگه - نمیدونم .چیزی نگفت.
نگاهم و از روی صورتش که آرایش ملایمی داره میگیرم و به موهایی که تا انتهای گردنشه میدوزم ..رنگ صورتی سفیدش جذاب ترش کرده و اینکه اونا رو بالای سرش دم اسبی بسته چیزی از زیباییش و کم نمیکنه ..
به تیپ اسپروتش نگاهی میکنم و شلوار جین زرشکیِ قد نودش ..چقدر تغییر کرده بودم ..چه قدر نتونستیم خوشبخت باشیم ..عاقل تر اما غمگین تر شدیم ..
آخرین نگاهم و به طرح تتو مارِ روی دستش که بین انگشت شصت و اشاره قرار داشت میکنم و چشم میگیرم .
# پارت ۸
بندِ کفشام و میبندم و رو به آینه دستی به موهای کوتاه پسرونه ام میکشم ..
نگاهی به تیپ امروزم ..پیرهن مردونه ی چهار خونه قرمز با شلوار جین آبی تیره ام میکنم ..
دستی به گوش سمت راستم که با انواع گوشواره های ریز پر شده میکشم و اینبار به فکر سوراخ جدیدی برا ی همین گوش میشم .
به سمت میز میرم و پشت میز حاضر صبحانه میشینم .
ملیحه لیوان آب پرتقال و رو به روم میذاره و میگه .
ملیحه - چیز دیگه ایی هم میخورین؟!
من - نه ممنون ..بقیه کجان؟!
ملیحه همون طور که لیوان های روی میز و آب پرتقال میکنه میگه .
ملیحه - مرهَم خانم با تلفن حرف میزنن ..مهرسا خانمم دارن حاضر میشن .
من- به بچه ها سر زدی ؟!
ملیحه - بله خانوم همین الان اونجا بودم ..آروم خواب بودن .
سری تکون میدم و جرعه ایی از آب پرتقالم میخورم .
ملیحه برمیگرده تا بره که میگم ..
من- ملیحه ..راکی کجاست؟!
به طرفم برمیگرده و میگه با مرهَم خانم بازی میکرد .
خوبه ایی میگم و اونم میره ..
مرهَم - صبح بخیر!
صدای پارس کوتاهِ راکی بلند میشه و با لبخند اول جواب مرهَم رو میدم و بعد نگاهم و به راکی میدوزم ..
من- چطوری تو جوجه ؟!
این" بیچون فرایز " بودنش همیشه جذاب ترش میکنه واسم .
دستی روی سرش میکشم و رو به مرهَم میگم .
من - با کی حرف میزدی؟!
لقمه ی توی دهنش و قورت میده و میگه .
مرهَم - با دامون !
سری تکون میدم و میگم - خب چی میگفت؟!
مرهَم - هیچی حالم و پرسید و اینا ..از شما ها پرسید ..گفت احتمال داره برای یکی از پروژه های جدیدش بیاد اینجا.
من- اینجا چرا؟!
شونه ایی بالا میندازه و میگه - نمیدونم .چیزی نگفت.
نگاهم و از روی صورتش که آرایش ملایمی داره میگیرم و به موهایی که تا انتهای گردنشه میدوزم ..رنگ صورتی سفیدش جذاب ترش کرده و اینکه اونا رو بالای سرش دم اسبی بسته چیزی از زیباییش و کم نمیکنه ..
به تیپ اسپروتش نگاهی میکنم و شلوار جین زرشکیِ قد نودش ..چقدر تغییر کرده بودم ..چه قدر نتونستیم خوشبخت باشیم ..عاقل تر اما غمگین تر شدیم ..
آخرین نگاهم و به طرح تتو مارِ روی دستش که بین انگشت شصت و اشاره قرار داشت میکنم و چشم میگیرم .
۳.۱k
۰۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.