شَریان
# شَریان
# پارت ۹
صدای قدمایی رو از پشت سرم حس میکنم و به سمت پله ها برمیگردم ..مهرسا با آرامش از پله ها پایین میشه و همزمان بند ساعت اسپرت مشکیش رو میبنده .. با دقت به پیرهن مردونه ی سفید و جین آبیه قد نودش نگاه میکنم ..شال سفیدی رو فقط روی سرش انداخته ..از اونجایی که همه توی این یه مورد آزدایم .. بیشترِ لباسامون ست یا مشترکه.
مهرسا - چون قهوه به دست گیرد آن حب نبات ؛ از عکس رُخش قهوه شود آب حیات .
شیطنت کلامش خنده میاره رو لبم و صدای خنده های مرهَم هم بلند میشه و من نگاهم میره به فنجون قهوه ی میون دستای مرهَم .
مرهَم - شبیه قهوه ی یخ کرده میمانی ، که بعد از سال ها پوسیده باشد توی فنجانی ...همان قدر آشنا اما همان اندازه هم مبهم ، که از فنجان تو نوشیده باشم فال پنهانی.
مهرسا ناز میخنده و در حالی که دستی روی سر " راکیِ " مادر مُرده میکشه ..صندلیِ پشتِ میز رو عقب میکشه و پشت میز میشینه و همزمان ادامه میده .
مهرسا - قهوه ات را بنوش و باور کن، من به فنجان تو نمیگنجم ؛ دیده ام در جهان نما چشمی ، که به تکرار میکشد فالم .
مرهَم تا دهن باز میکنه حرفی بزنه سریع میگم
من- عههههه ..بیندین دیگه اون دهناتونو ..سر صبحی واسه من شاعر میشن .
جفتشون میخندن و مهرسا میگه - چشه باز این هار شده؟!
مرهَم شونه ایی بالا میندازه و میگه - نمیدونم که ..عادیه این وحشی بازیاش .
با چشمای ریز شده و نگاه خصمانه ..بهشون خیره میشم که بیشتر میخندن .. حرفی که میخوام بزنم و صدای تلفن ام قطع میکنه ..نگاهی به صفحه ی گوشی میندازم و با دیدن اسم " قهرمان" لبخند میزنم .
آیکون سبز و لمس میکنم و جواب میدم .
من- بَه بَه ..ببین کی اینجاست !
صدای خنده هاش میپچه تو گوشم و میگه
- چشم و دلت روشن باشه ..حالت چطوره؟!
با خنده میگم - با احوال پرسی های شما عالی! تو چطوری؟!
با لحن بدجنسانه ایی میگه - با احوال نپرسیدنای شما عالی!
میخنده و من توبیخ گرانه صداش میکنم
من- آشیل!!!!
آشیل با بداخلاقی میگه - خب توام ..گوشم رفت ! سر صبحی خودشو درست کرده واسه من ..اون دوتا کجان؟!
نگاهی به اون دوتا میکنم و با ته مایه ی خنده میگم
من- یکی شون مثل بز به من زل زده ..اون یکیم مثل گاو داره میخوره .
آشیل- همونه پس که سگه گَله رو آزاد کردن !
خنده هاش اذیتم که نمیکنه هیچ خوشمم میاد اما میگم .
من- مرض ..گمشو نکبت!
بیشتر میخنده و میگه - اعصاب مصابمم نداری ها ساحل!
من- دارم خوبشم دارم منتهی واسه تو ندارم !
با خنده میگه - منم دوسِت دارم !
من- اونم از بدبختیته !
آشیل- همونم سعادته ..بده گوشی رو دست مهرسا ... دو روزه این پتیاره خانم با من حرف نزده ببینم چه مرگشه !
باشه ایی میگم و بدون خداحافظی گوشی رو سمت مهرسا پرت میکنم.
# پارت ۹
صدای قدمایی رو از پشت سرم حس میکنم و به سمت پله ها برمیگردم ..مهرسا با آرامش از پله ها پایین میشه و همزمان بند ساعت اسپرت مشکیش رو میبنده .. با دقت به پیرهن مردونه ی سفید و جین آبیه قد نودش نگاه میکنم ..شال سفیدی رو فقط روی سرش انداخته ..از اونجایی که همه توی این یه مورد آزدایم .. بیشترِ لباسامون ست یا مشترکه.
مهرسا - چون قهوه به دست گیرد آن حب نبات ؛ از عکس رُخش قهوه شود آب حیات .
شیطنت کلامش خنده میاره رو لبم و صدای خنده های مرهَم هم بلند میشه و من نگاهم میره به فنجون قهوه ی میون دستای مرهَم .
مرهَم - شبیه قهوه ی یخ کرده میمانی ، که بعد از سال ها پوسیده باشد توی فنجانی ...همان قدر آشنا اما همان اندازه هم مبهم ، که از فنجان تو نوشیده باشم فال پنهانی.
مهرسا ناز میخنده و در حالی که دستی روی سر " راکیِ " مادر مُرده میکشه ..صندلیِ پشتِ میز رو عقب میکشه و پشت میز میشینه و همزمان ادامه میده .
مهرسا - قهوه ات را بنوش و باور کن، من به فنجان تو نمیگنجم ؛ دیده ام در جهان نما چشمی ، که به تکرار میکشد فالم .
مرهَم تا دهن باز میکنه حرفی بزنه سریع میگم
من- عههههه ..بیندین دیگه اون دهناتونو ..سر صبحی واسه من شاعر میشن .
جفتشون میخندن و مهرسا میگه - چشه باز این هار شده؟!
مرهَم شونه ایی بالا میندازه و میگه - نمیدونم که ..عادیه این وحشی بازیاش .
با چشمای ریز شده و نگاه خصمانه ..بهشون خیره میشم که بیشتر میخندن .. حرفی که میخوام بزنم و صدای تلفن ام قطع میکنه ..نگاهی به صفحه ی گوشی میندازم و با دیدن اسم " قهرمان" لبخند میزنم .
آیکون سبز و لمس میکنم و جواب میدم .
من- بَه بَه ..ببین کی اینجاست !
صدای خنده هاش میپچه تو گوشم و میگه
- چشم و دلت روشن باشه ..حالت چطوره؟!
با خنده میگم - با احوال پرسی های شما عالی! تو چطوری؟!
با لحن بدجنسانه ایی میگه - با احوال نپرسیدنای شما عالی!
میخنده و من توبیخ گرانه صداش میکنم
من- آشیل!!!!
آشیل با بداخلاقی میگه - خب توام ..گوشم رفت ! سر صبحی خودشو درست کرده واسه من ..اون دوتا کجان؟!
نگاهی به اون دوتا میکنم و با ته مایه ی خنده میگم
من- یکی شون مثل بز به من زل زده ..اون یکیم مثل گاو داره میخوره .
آشیل- همونه پس که سگه گَله رو آزاد کردن !
خنده هاش اذیتم که نمیکنه هیچ خوشمم میاد اما میگم .
من- مرض ..گمشو نکبت!
بیشتر میخنده و میگه - اعصاب مصابمم نداری ها ساحل!
من- دارم خوبشم دارم منتهی واسه تو ندارم !
با خنده میگه - منم دوسِت دارم !
من- اونم از بدبختیته !
آشیل- همونم سعادته ..بده گوشی رو دست مهرسا ... دو روزه این پتیاره خانم با من حرف نزده ببینم چه مرگشه !
باشه ایی میگم و بدون خداحافظی گوشی رو سمت مهرسا پرت میکنم.
۵.۱k
۰۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.