شَریان
# شَریان
# پارت ۷
"راوی ساحل"
من - سورن تو اتاقشه ملیحه؟!
به سمت پله ها میرم و دستی که دور کمرش حلقه کردم و محکم تر میگیرم .
ملیحه- بله خانم ..یه ساعتی هست که خوابیدن !
حُرم نفس های داغِ سودا به گردنم میزنه و این حس خوبی رو بهم القا میکنه . باشه ایی میگم وبا لذت بین موهای بهم ریخته اش نفس میکشم و همزمان مراقبم تا دهمین پله رو با احتیاط بالا برم.
در اتاقش و مهرسا زودتر از من باز میکنه و وسایلی رو که از ملیحه گرفته رو گوشه ی اتاق میذاره ..
مهرسا - من برم یه دوش بگیرم تا مرهَم میاد.
ساحل- باشه برو.
دستی تکون میده و از اتاق خارج میشه ..
با احتیاط بیشتر آروم روی تخت میخوابونمش و بوسه ی ریزی روی گونه اش می کارم . وبه سمت مخالف اتاق میرم ..چشمای بسته اش و نفسای با ریتمش دلم و میلرزونه و اروم میبوسمش و بغل گوشیش زمزمه میکنم .
" پسر کوچولوی من "
بوسه ی دوباره ایی روی گونه اش میکارم و به سمت کمد لباس سودا میرم و یه پیرهن آزاد صورتی بر میدارم ..
بلوز و شلوار جینش و با پیرهن عوض میکنم و پتو رو کمی بالا تر میکشم .
کنارش روی تخت میشینم و چراغ خوابش و روشن میکنم ..
با عشق دستی لای موهاش میکشم ؛ با یاد اوری کار هاش میخندم و میگم .
" دختر کوچولوی مامان، نمیدونی چقدر خوبه این بودنتون توی زندگیم ..شما نبودین من باید چیکار میکردم اخه عشقای من ؟!"
دست تپلش و بین دستم میگیرم و با لذت میبوسم .
چشمای خمار از خوابش و باز میکنه و نگام میکنه ..و توی دلم لعنتی میفرستم بهش که اینو ارث گذاشته واسش..
با مهربونی میگم - بخواب عزیزم.
با بی حالی زمزمه میکنه
سودا - سای؟!
لبخندی به حرف زدنش میزنم و میگم - جانم؟!
سودا- بَگل.
با خنده ی بیشتری میگم - بغل میخوای؟!
سری تکون میده ..
با انگشت اشاره ضربه ی آرومی به نوک بینیش میزنم و میگم - اخه تو چرا اینقدر تنبلی دختر ؟! همینو نمیتونی کامل بگی ؟! چقدر حرص میدی منو؟!
با همون حالت میخنده و دستشو باز میکنه واسم.
کفشام و در میارم و کنارش زیر پتو میخزم ..
خودش و توی بغلم جمع میکنه و بیشتر به خودم نزدیکش میکنم .
همون طور که با موهاش بازی میکنم نگاهی به دور تا دور اتاقش میندازم و از روی عروسک های جوراجورش میگذرم و به صورت غرق خوابِ سورن خیره میشم .
# پارت ۷
"راوی ساحل"
من - سورن تو اتاقشه ملیحه؟!
به سمت پله ها میرم و دستی که دور کمرش حلقه کردم و محکم تر میگیرم .
ملیحه- بله خانم ..یه ساعتی هست که خوابیدن !
حُرم نفس های داغِ سودا به گردنم میزنه و این حس خوبی رو بهم القا میکنه . باشه ایی میگم وبا لذت بین موهای بهم ریخته اش نفس میکشم و همزمان مراقبم تا دهمین پله رو با احتیاط بالا برم.
در اتاقش و مهرسا زودتر از من باز میکنه و وسایلی رو که از ملیحه گرفته رو گوشه ی اتاق میذاره ..
مهرسا - من برم یه دوش بگیرم تا مرهَم میاد.
ساحل- باشه برو.
دستی تکون میده و از اتاق خارج میشه ..
با احتیاط بیشتر آروم روی تخت میخوابونمش و بوسه ی ریزی روی گونه اش می کارم . وبه سمت مخالف اتاق میرم ..چشمای بسته اش و نفسای با ریتمش دلم و میلرزونه و اروم میبوسمش و بغل گوشیش زمزمه میکنم .
" پسر کوچولوی من "
بوسه ی دوباره ایی روی گونه اش میکارم و به سمت کمد لباس سودا میرم و یه پیرهن آزاد صورتی بر میدارم ..
بلوز و شلوار جینش و با پیرهن عوض میکنم و پتو رو کمی بالا تر میکشم .
کنارش روی تخت میشینم و چراغ خوابش و روشن میکنم ..
با عشق دستی لای موهاش میکشم ؛ با یاد اوری کار هاش میخندم و میگم .
" دختر کوچولوی مامان، نمیدونی چقدر خوبه این بودنتون توی زندگیم ..شما نبودین من باید چیکار میکردم اخه عشقای من ؟!"
دست تپلش و بین دستم میگیرم و با لذت میبوسم .
چشمای خمار از خوابش و باز میکنه و نگام میکنه ..و توی دلم لعنتی میفرستم بهش که اینو ارث گذاشته واسش..
با مهربونی میگم - بخواب عزیزم.
با بی حالی زمزمه میکنه
سودا - سای؟!
لبخندی به حرف زدنش میزنم و میگم - جانم؟!
سودا- بَگل.
با خنده ی بیشتری میگم - بغل میخوای؟!
سری تکون میده ..
با انگشت اشاره ضربه ی آرومی به نوک بینیش میزنم و میگم - اخه تو چرا اینقدر تنبلی دختر ؟! همینو نمیتونی کامل بگی ؟! چقدر حرص میدی منو؟!
با همون حالت میخنده و دستشو باز میکنه واسم.
کفشام و در میارم و کنارش زیر پتو میخزم ..
خودش و توی بغلم جمع میکنه و بیشتر به خودم نزدیکش میکنم .
همون طور که با موهاش بازی میکنم نگاهی به دور تا دور اتاقش میندازم و از روی عروسک های جوراجورش میگذرم و به صورت غرق خوابِ سورن خیره میشم .
۴.۴k
۰۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.