دلخوشی
وقتی اومدی دلم به بودنت خوش بود...
هیچ چیزی نمیخواستم... هیچ چیز...
مثه دخترای دیگه نبودم که مدام توقع داشته باشند...
همینکه بودی کافی بود...
اصلا راستشو بخوای با بودن تو تازه معنی این آیه رو فهمیدم که "آیا خدا براتون کافی نیست؟"
تازه فهمیدم دوست داشتن بدون توقع رو...
چی میگفتم؟ دلخوشی...
آره عزیزجان... دلم خوش بود به اینکه تو چشمات که نگاه میکنم شور زندگی و عشق برق میزد...
دلم خوش بود یکی هست بودن من براش مهمه...یه جور دیگه مهمه...
یکی که دلش پر میزنه برای اینکه موقع رانندگی دستم توی دستش باشه...
یکی که وقتی وسط مشغله هاش میگم من برم مزاحمت نباشم میگه نرو دلهره میگیرم...
به اینکه یکی هست که نه زنگ میزنه نه پیام میده از بس شلوغه اما اجازه نمیده گوشیمو خاموش کنم چون نگران میشه...
به اولین باری که برات چایی دم کردم و زل زدم به چایی خوردنت و تو هیچوقت نفهمیدی دلم خوش بود به همین چایی آوردن برات...
دلم خوش بود به شیطنتهامون موقع خرید و کارت کشیدن... اونوقتی که فروشنده میگفت تا آقا هست از خانوم پول نمیگیریم...
دلم خوش بود به لبخندهای مردم وقتی دیوانه بازی های ما دوتا رو میدیدند...
به وقتی پشت رل ماشین با قاشق غذا میذاشتم دهنت...
میبینی عزیزجان... دل من به همین بودنها خوش بود...
فقط بودنت... همین...
و وقتی رفتی انگار همه چیز رفت...
تمام دلخوشی ها...
دیگه نه عطر امین الدوله مستم میکنه، نه رنگ زرد گلهای وسط بلوار...
نه تشویق های استاد و نه تعریف های بقیه...
حالا تنها دلخوشیم زل زدن به قاب عکست و شنیدن هزارباره صوتهای موقع بودنته...
حالا اینا رو ولش کن... بگو افطار چی میخوری؟
هیچ چیزی نمیخواستم... هیچ چیز...
مثه دخترای دیگه نبودم که مدام توقع داشته باشند...
همینکه بودی کافی بود...
اصلا راستشو بخوای با بودن تو تازه معنی این آیه رو فهمیدم که "آیا خدا براتون کافی نیست؟"
تازه فهمیدم دوست داشتن بدون توقع رو...
چی میگفتم؟ دلخوشی...
آره عزیزجان... دلم خوش بود به اینکه تو چشمات که نگاه میکنم شور زندگی و عشق برق میزد...
دلم خوش بود یکی هست بودن من براش مهمه...یه جور دیگه مهمه...
یکی که دلش پر میزنه برای اینکه موقع رانندگی دستم توی دستش باشه...
یکی که وقتی وسط مشغله هاش میگم من برم مزاحمت نباشم میگه نرو دلهره میگیرم...
به اینکه یکی هست که نه زنگ میزنه نه پیام میده از بس شلوغه اما اجازه نمیده گوشیمو خاموش کنم چون نگران میشه...
به اولین باری که برات چایی دم کردم و زل زدم به چایی خوردنت و تو هیچوقت نفهمیدی دلم خوش بود به همین چایی آوردن برات...
دلم خوش بود به شیطنتهامون موقع خرید و کارت کشیدن... اونوقتی که فروشنده میگفت تا آقا هست از خانوم پول نمیگیریم...
دلم خوش بود به لبخندهای مردم وقتی دیوانه بازی های ما دوتا رو میدیدند...
به وقتی پشت رل ماشین با قاشق غذا میذاشتم دهنت...
میبینی عزیزجان... دل من به همین بودنها خوش بود...
فقط بودنت... همین...
و وقتی رفتی انگار همه چیز رفت...
تمام دلخوشی ها...
دیگه نه عطر امین الدوله مستم میکنه، نه رنگ زرد گلهای وسط بلوار...
نه تشویق های استاد و نه تعریف های بقیه...
حالا تنها دلخوشیم زل زدن به قاب عکست و شنیدن هزارباره صوتهای موقع بودنته...
حالا اینا رو ولش کن... بگو افطار چی میخوری؟
۱۰.۵k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.