Part{14}
Part{14}
ا/ت ویو:
شب شده بود دیگه باید میخوابیدیم...
من باید پیش جونگ کوک میخوابیدم؛خب یه حقیقتیو بخوام بگم بدم نمیاد پیشش بخوابم🗿واییییی چی دارم میگم بعد اون کاری که باهام کرد...ولی احساس میکنم........احساس میکنم عاشقش شدم...وایییییی نه بابا عشق چیییییی من چی دارم میگم...ن...نه عاشقش نشدم؛
اوفففف بیخیال رفتم بالا و رو تخت ولو شدم....
با بالا پایین شدن تخت فهمیدم جونگ کوک اومد کنارم......اروم تو بغلش کشیدم..
+شب بخیر فرشته کوچولو
_شب تو ام بخیر خشن اقا
+(خنده)
_خب راست میگم
+ا/ت خانوم خبریه انقد با من خوب حرف میزنی(خنده)
_چیه خب بدت میاد بگو حرف نزنم
+ن...نه غلط کردم
_(خنده)
+خیله خب بخواب دیگه
_باش
کوک ویو:
لجباز خانوم کل کل باهاش چه حالی میده
منم نفهمیدم چی شد کم کم چشمام گرم شدو خوابم برد...
پرش زمانی:
کوک ویو:
بلند شدم از خواب فرشته کوچولوم هنوز خاب بود(عدرزنینینکزنی)رفتم دسشویی و اومدم بیرون اماده شدم تا برم دارک وب چون باید برم برای محموله ها..
دیدم ا/ت چشماشو باز کرد
+صب بخیر(با صدای بم و جذاببببب)
_اوم صب تو ام بخیر
+امروز که میدونی دوستم تهیونگ میاد
_اره بهم گفتی
+خیله خب پس ظهر میبینمت
_اوک خداحافظ
+خدافظ
ا/ت ویو:
نطاینر بنر کوبوبونقکحتجیو ای خدااااا یه ادم چقد میتونه جذاب باسشهههههه...وادف فعلا بیخیال رفتم دسشویی و اومدم روتینمو انجام دادمو لباس راحتیامو پوشیدم....اوففف تازه ساعت ۱۲ بود ۶ ساعت دیگه وقت داشتم پس رفتم اشپزخونه صبحونه بخورم.....
_اجوما جونم صبحونه امادست؟
@اره دخترم بیا بشین بخور
پرش زمانی به ساعت ۵:
وایی کی ساعت شد ۵ الان دیگه جونگ کوک میاد باید اماده باشم پس بلند شدم رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون....موهامو خشک کردمو روتین پوستیمو قبل ارایش انجام دادم....اصلا اهل لباسای باز و تنگ و کوتاه نیستم پس رفتم سمت کمد و یه پیراهن مشکی بلند ساده و شیک پوشیدم...ارایش زیادم دوست ندارم پس یه تینت کم رنگ و یه ریمل زدم...
ساعت دقیق ۶ بود پس تصمیم گرفتم دیگه برم پایین
دوست جونگ کوک که اسمش چی بود اها تهیونگ اومده بود
(علامتش&)
&سلامممم زن داداش من تهیونگم صمیمی ترین دوست جونگ کوک
_خیلی خوشبختم منم ا/ت هستم(دست دادن)
تهیونگ ویو:
اخییی چه دختر معصومیه معلومه جونگ کوک زن داداشمو اذیت کرده چون بهم گفت اونشب باهاش چی کار کرد وایسا جونگ کوک اقاااا دارم برات حداقل این یکی دختررم فراری ندی...من اصلا از این دسته پسرای هیز نبودم که به زن مردم چشم داشته باشم پس جونگ کوک از این بابت خیالش ازم راحت بود...
شرایط پارت بعد:
۲۰ لایک
۱۰ کامنت
(کشتید منووووو اینم برای تولد یکی از بچه ها و اینکه شرطا رسیده بود مرسی ازتونننن)
ا/ت ویو:
شب شده بود دیگه باید میخوابیدیم...
من باید پیش جونگ کوک میخوابیدم؛خب یه حقیقتیو بخوام بگم بدم نمیاد پیشش بخوابم🗿واییییی چی دارم میگم بعد اون کاری که باهام کرد...ولی احساس میکنم........احساس میکنم عاشقش شدم...وایییییی نه بابا عشق چیییییی من چی دارم میگم...ن...نه عاشقش نشدم؛
اوفففف بیخیال رفتم بالا و رو تخت ولو شدم....
با بالا پایین شدن تخت فهمیدم جونگ کوک اومد کنارم......اروم تو بغلش کشیدم..
+شب بخیر فرشته کوچولو
_شب تو ام بخیر خشن اقا
+(خنده)
_خب راست میگم
+ا/ت خانوم خبریه انقد با من خوب حرف میزنی(خنده)
_چیه خب بدت میاد بگو حرف نزنم
+ن...نه غلط کردم
_(خنده)
+خیله خب بخواب دیگه
_باش
کوک ویو:
لجباز خانوم کل کل باهاش چه حالی میده
منم نفهمیدم چی شد کم کم چشمام گرم شدو خوابم برد...
پرش زمانی:
کوک ویو:
بلند شدم از خواب فرشته کوچولوم هنوز خاب بود(عدرزنینینکزنی)رفتم دسشویی و اومدم بیرون اماده شدم تا برم دارک وب چون باید برم برای محموله ها..
دیدم ا/ت چشماشو باز کرد
+صب بخیر(با صدای بم و جذاببببب)
_اوم صب تو ام بخیر
+امروز که میدونی دوستم تهیونگ میاد
_اره بهم گفتی
+خیله خب پس ظهر میبینمت
_اوک خداحافظ
+خدافظ
ا/ت ویو:
نطاینر بنر کوبوبونقکحتجیو ای خدااااا یه ادم چقد میتونه جذاب باسشهههههه...وادف فعلا بیخیال رفتم دسشویی و اومدم روتینمو انجام دادمو لباس راحتیامو پوشیدم....اوففف تازه ساعت ۱۲ بود ۶ ساعت دیگه وقت داشتم پس رفتم اشپزخونه صبحونه بخورم.....
_اجوما جونم صبحونه امادست؟
@اره دخترم بیا بشین بخور
پرش زمانی به ساعت ۵:
وایی کی ساعت شد ۵ الان دیگه جونگ کوک میاد باید اماده باشم پس بلند شدم رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون....موهامو خشک کردمو روتین پوستیمو قبل ارایش انجام دادم....اصلا اهل لباسای باز و تنگ و کوتاه نیستم پس رفتم سمت کمد و یه پیراهن مشکی بلند ساده و شیک پوشیدم...ارایش زیادم دوست ندارم پس یه تینت کم رنگ و یه ریمل زدم...
ساعت دقیق ۶ بود پس تصمیم گرفتم دیگه برم پایین
دوست جونگ کوک که اسمش چی بود اها تهیونگ اومده بود
(علامتش&)
&سلامممم زن داداش من تهیونگم صمیمی ترین دوست جونگ کوک
_خیلی خوشبختم منم ا/ت هستم(دست دادن)
تهیونگ ویو:
اخییی چه دختر معصومیه معلومه جونگ کوک زن داداشمو اذیت کرده چون بهم گفت اونشب باهاش چی کار کرد وایسا جونگ کوک اقاااا دارم برات حداقل این یکی دختررم فراری ندی...من اصلا از این دسته پسرای هیز نبودم که به زن مردم چشم داشته باشم پس جونگ کوک از این بابت خیالش ازم راحت بود...
شرایط پارت بعد:
۲۰ لایک
۱۰ کامنت
(کشتید منووووو اینم برای تولد یکی از بچه ها و اینکه شرطا رسیده بود مرسی ازتونننن)
۱۷.۶k
۰۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.