بچه هاااااااااا
بچه هاااااااااا
تا الان یادم رفته بود بگم 🤦🏻♀️
چن وقت پیش خواب دیدم، جین جونگکوک داشتن نقاشی میکشیدن🤣🤣
بعد مداد شمعی زرد میخواستن🤣
من برداشتم در رفتم
بعد جونگکوک افتاد دنبالم🤣
منم رفتم تو اتاق رفتم روی چهار پایه کوچیک مداد شمعی رو گذاشتم بالای کمد.
بعد هر دفه جونگکوک میچفتاد دنبالم 🤣😐🤣🤣
از اونور شوگا هم گریه میکرد هم میزد رو پاهاش🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
بعد یبار جونگکوک نزدیک بود منو بگیره
رفتم تو بغل هوپی🤧🥺
دلم نمیخواست از بغلش در بیام🤧
انقد بغلش آرامش داد.
حالا اصل مطلب مونده🤣
جونگکوک آخر منو گرفت
بعد پرتم کرد رو تخت🤣🤣🤣🤣🤣
خیمه زد روم🤣🤣🤣
(کمی منحرف شوید کمییی)
بعد میخواست لبمو ببوسه🤣🤣
مامانم اومد تو اتاق😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑
نگا کن، مامانم حتی تو خواب نمیزاره به آرزوم برسم🤦🏻♀️😐
ولی مامانم اصلا کاری به ما نداشت کوک خودش بلند شد😐
ولی،
اخر لب جونگکوک،به گوشه لبم خورد🤣🤣🤣🤣
بخدا قشنگ حسش کردم وقتی از خواب پاشدم
هنوزم حسش میکنم🤣
وقتی از خواب پاشدم،تا دوساعت داشتم عر میزدم🤣🤣🤣
آخرش با خوابم کنار اومدم آروم شدم.
خب،اینم از خواب نصفه کاره من🤣
تا خوابی دگر بدرود.
«راستی یه خواب دیگم هست آیا اونم بزارم؟
تا الان یادم رفته بود بگم 🤦🏻♀️
چن وقت پیش خواب دیدم، جین جونگکوک داشتن نقاشی میکشیدن🤣🤣
بعد مداد شمعی زرد میخواستن🤣
من برداشتم در رفتم
بعد جونگکوک افتاد دنبالم🤣
منم رفتم تو اتاق رفتم روی چهار پایه کوچیک مداد شمعی رو گذاشتم بالای کمد.
بعد هر دفه جونگکوک میچفتاد دنبالم 🤣😐🤣🤣
از اونور شوگا هم گریه میکرد هم میزد رو پاهاش🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
بعد یبار جونگکوک نزدیک بود منو بگیره
رفتم تو بغل هوپی🤧🥺
دلم نمیخواست از بغلش در بیام🤧
انقد بغلش آرامش داد.
حالا اصل مطلب مونده🤣
جونگکوک آخر منو گرفت
بعد پرتم کرد رو تخت🤣🤣🤣🤣🤣
خیمه زد روم🤣🤣🤣
(کمی منحرف شوید کمییی)
بعد میخواست لبمو ببوسه🤣🤣
مامانم اومد تو اتاق😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑
نگا کن، مامانم حتی تو خواب نمیزاره به آرزوم برسم🤦🏻♀️😐
ولی مامانم اصلا کاری به ما نداشت کوک خودش بلند شد😐
ولی،
اخر لب جونگکوک،به گوشه لبم خورد🤣🤣🤣🤣
بخدا قشنگ حسش کردم وقتی از خواب پاشدم
هنوزم حسش میکنم🤣
وقتی از خواب پاشدم،تا دوساعت داشتم عر میزدم🤣🤣🤣
آخرش با خوابم کنار اومدم آروم شدم.
خب،اینم از خواب نصفه کاره من🤣
تا خوابی دگر بدرود.
«راستی یه خواب دیگم هست آیا اونم بزارم؟
۲.۲k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.