پارت یک بخش چهار
پارت یک بخش چهار
دامیان : آهای تو آنیا رو چی صدا زدی ؟
آنیا : دامیان حالت خوبه ؟ چرا عصبانی هستی ؟
مارکوس : چرا عصبانی شدی ؟ کاری بهش نداشتم فقط می خواستم باهاش دوست بشم همین.
دامیان : من حالم خوبه آنیا ، اما اون تو رو ....
آنیا : عیبی نداره دامیان بیا بریم کلاس تموم شده.
آنیا دست دامیان رو گرفت و از کلاس خارج شدن.
دامیان : می دونی چه حسی پیدا می کنم وقتی می بینم یک نفر تو رو اینطوری صدا میزنه یا نگاهت می کنه.
آنیا : مهم اینه که الان باهمیم بیا بریم.
مارکوس : آهای آنیا چان ، دوست داری باهم بریم بیرون؟
دامیان : خیلی رو مخی.
دامیان به طرف مارکوس پرید و انداختش زمین و بهش مشت زد.
دامیان : آهای تو آنیا رو چی صدا زدی ؟
آنیا : دامیان حالت خوبه ؟ چرا عصبانی هستی ؟
مارکوس : چرا عصبانی شدی ؟ کاری بهش نداشتم فقط می خواستم باهاش دوست بشم همین.
دامیان : من حالم خوبه آنیا ، اما اون تو رو ....
آنیا : عیبی نداره دامیان بیا بریم کلاس تموم شده.
آنیا دست دامیان رو گرفت و از کلاس خارج شدن.
دامیان : می دونی چه حسی پیدا می کنم وقتی می بینم یک نفر تو رو اینطوری صدا میزنه یا نگاهت می کنه.
آنیا : مهم اینه که الان باهمیم بیا بریم.
مارکوس : آهای آنیا چان ، دوست داری باهم بریم بیرون؟
دامیان : خیلی رو مخی.
دامیان به طرف مارکوس پرید و انداختش زمین و بهش مشت زد.
۷۳۸
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.