با تعجب نگاهشو داد به کوک
با تعجب نگاهشو داد به کوک
+هوسوک؟!با تو چیکار داشت؟!
آستینشو داد پایین و نشست رو مبل..
-میگفت قراره اخراجش کنی...ازم خواست که بهت بگم اخراجش نکن...گناه داره..
تهیونگ هوفی کشید..
+عیش جونگ کوکا...از نظر تو حیوونای سمی هم مظلومن و گناه دارن... بیخیال..
مشت آرومی به تهیونگ زد..
-یاا...خب چیکار کنم...ولی..
بلند شد و دستشو از پشت دور کم.ر تهیونگ حلقه کرد...
-میشه به خاطر من بزاری کار کنه و اخراجش نکنی؟!
ته تکخندی زد
+جونگ کوک شی...اون جادوت کرده فک کنم...این اولین بارش نیست داره از این غلطا میکنه...
-اگه بازم غلطی کرد خودم میام میندازمش بیرون..
+عیش..باشه فقط به خاطر تو..
کوک لبخندی زد و خودشو بیشتر به ته چسبوند...
(چند مین بعد)
-تهیونگ..
+جونم..
چایی رو گذاشت رو میز...
-عروسی...کیه؟!
نفسی گرفت..
+هنوز جای مناسب پیدا نشده..
هوفی کشید...دلش میخواست زودتر روز عروسیش برسه..
تو فکر بود که تهیونگ اومد سمتش و بو.سه کوتاهی رو ل.باش گذاشت..
+پاشو بریم...داره تاریک میشه..
هومی گفت و باهم رفتن بیرون...
+هوسوک؟!با تو چیکار داشت؟!
آستینشو داد پایین و نشست رو مبل..
-میگفت قراره اخراجش کنی...ازم خواست که بهت بگم اخراجش نکن...گناه داره..
تهیونگ هوفی کشید..
+عیش جونگ کوکا...از نظر تو حیوونای سمی هم مظلومن و گناه دارن... بیخیال..
مشت آرومی به تهیونگ زد..
-یاا...خب چیکار کنم...ولی..
بلند شد و دستشو از پشت دور کم.ر تهیونگ حلقه کرد...
-میشه به خاطر من بزاری کار کنه و اخراجش نکنی؟!
ته تکخندی زد
+جونگ کوک شی...اون جادوت کرده فک کنم...این اولین بارش نیست داره از این غلطا میکنه...
-اگه بازم غلطی کرد خودم میام میندازمش بیرون..
+عیش..باشه فقط به خاطر تو..
کوک لبخندی زد و خودشو بیشتر به ته چسبوند...
(چند مین بعد)
-تهیونگ..
+جونم..
چایی رو گذاشت رو میز...
-عروسی...کیه؟!
نفسی گرفت..
+هنوز جای مناسب پیدا نشده..
هوفی کشید...دلش میخواست زودتر روز عروسیش برسه..
تو فکر بود که تهیونگ اومد سمتش و بو.سه کوتاهی رو ل.باش گذاشت..
+پاشو بریم...داره تاریک میشه..
هومی گفت و باهم رفتن بیرون...
۸۹۲
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.