سناریو تنقلات

سناریو (تنقلات)
میدوریا در حال در زدن...
زدن در اتاق باکوگو...
باکوگو: کیه!؟
میدوریا: کاچان منم!
باکوگو در رو باز میکنه اما کامل باز نمیکنه بعد میگه: چیه دکو!
میدوریا: میشه باهات حرف بزنم؟
باکوگو: نه.. چرا باید بخوای باهام حرف بزنی!؟
میدوریا: لطفاً!
باکوگو: درمورد وان فور اله؟
میدوریا: نه.. ولی مهمه...
باکوگو: 💢💢💢😤.... باشه بیا
میدوریا: (◔‿◔) (✷‿✷)
باکوگو: به چیزی دست نزن...
میدوریا: واو.. کاچان... اتاقت چقدر قشنگه...
باکوگو یه صندلی بر میداره و میشینه(به صندلی تکیه میده و منتظره) و میدوریا هم روبه روش روی تخت میشینه.
باکوگو: خب دکو بگو راجب چی میخواستی صحبت کنی؟
میدوریا جدی میشه: کاچان...... من از یکی خوشم میاد.
باکوگو: الان میخواد از خنده بترکه ولی ترجیح میده الان نخنده: 🤭😤..... الان کار مهمت این بود؟ خب ادامش...
میدوریا: مسئله دوست داشتنش نیست می خوام بهش ابراز علاقه کنم (منظورش بوسه ی زیبای خفته هست)
باکوگو: خب الان از من چی میخوای؟
میدوریا: می خوام بهم یاد بدی؟
باکوگو: چیو....(به میدوریا نگاه میکنه و از نگاه و حالت چهرش یهو میفهمه منظورش چیه)
میدوریا: اون حالت نگاه کردن
باکوگو: چـــی!؟ از من میخوای چی بهت یاد بدم!؟ مسخرم میکنی..هاااا؟
میدوریا: نه کاچان به خدا اینطوری نیست دارم جدی میگم...
(نویسنده: تو غلط میکنی /باکوگو: ٠٠٠ خب خوبه نویسنده یه چیزایی بلده..)
یه بحث کوچیک اتفاق میفته و کسی نمیمیره
باکوگو: خب حالا از کی خوشت میاد؟
میدوریاسرخ میشه به یه جای دیگه نگاه می کنه و می گه:... او.. اورارا. کا.. چان
باکوگو میخواد از خنده بترکه ولی جلوی خودشه میگیره: هههه🤭🤗.. حالا چطوری باید بهت یاد بدم؟
هر دوتاشون خیلی هنگ همو نگاه می کنن (بعد از گذشت ۱۰سال):.........
دیدگاه ها (۰)

پارت ۲ سناریو هر دو تاشون خیلی هنگ همدیگه رو نگاه می کنن:......

پارت ۵ سناریو ی درخواستی بعد از اتاق میره بیرون.... برای چند...

پارت چهارمخداحافظ کاچاناز زبون دکوفردا قرار ما رو بفرستن جنگ...

داشتم به یه چیزی فکر می کردم... ما خیلی دوست داریم ورژن ویلن...

پارت ۱۳

ادامه تک پارتی سرو تصمیم گرفتم گشادی رو کنار بذارم و بیام اد...

رقیب سخت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط