پارت ۲ سناریو( تنقلات)
پارت ۲ سناریو( تنقلات)
هر دو تاشون خیلی هنگ همدیگه رو نگاه می کنن:............
بعد از گذشت چند دقیقه باکوگو و دکو درحاله:
باکوگو: هوی دکو حواست کجاست!!؟
وقتی می خوای یه نفرو ببوسی باید چه استایلی بگیری؟
میدوریا: وقتی می بوسمش باید جوری برم سمتش که بدونه حرف حرف کیه...
باکوگو: خب..... ادامه
میدوریا: و....
باکوگو: منو ببین خرخون نفله تا وقتی من اینجا معلمتم حق افتادن از درسامو نداری! پس یه بار دیگه میپرسم....
(خلاصه که این دوتا خیلی سخت در حال یادگیری هستن)
میدوریا: کاچان.... من تمام درس هایی که بهم دادی رو یاد گرفتم ولی واقعا هنوز نمیفهمم بوسیدن چطوریه!؟ بعد اگه میبوسمش اشتباه ببوسمش یا وز وز وز وز وز.......
باکوگو:(کاتسوگی تو ذهنش: باز این شروع کرد به وز وز کردن💢😤😒😡)
باکوگو: 💢💥🤬😡😤💢 دکو..(قدم برداشتن به سمتش) وقتی درسم تموم نشده وز وز نکن💢
میدوریا: ب.. ببخشید کا.. چان
باکوگو: خب بعد از تموم شدن نکات شفاهی باید عملی امتحان بدی
میدوریا:...(کاملا جدی و با لحن قهرمانانه) من امادم.
باکوگو: خب خوبه😤💢😁😈
.....
(خب میریم برای ازمون عملی. میدوریا هر چی که یاد گرفته رو باید رو کاچان امتحان کنه)
میدوریا رو به روی باکوگو میشینه و این دفعه باکوگو رو تخت میشینه.
باکوگو: 💢😐خب شروع میکن.....
میدوریا اروم میاد سمت باکوگو و یکی از دستاشو میزاره پشت گردن باکوگو و بعد یه لحظه به باکوگو نگاه میکنی و همونطوری که باکوگو اموزش داد کاملا عالی و به خوب نشون میده اینجا حرف حرف کیه...
باکوگو اول از همه شکه میشه و واقعا الان نمی تونه کوچک ترین حرکتی بکنه اولش فکر می کرد میدوریا داره شوخی میکنه ولی کاملا جدی اومد و بوسیدش..
میدوریا میاد نزدیک تر و باکوگو رو مجبور میکنه تا بیشتر روی تخت دراز بکشه بعد دست از بوسیدن باکوگو بر میداره و یه بار دیگه به باکوگو نگاه میکنه...
میدوریا: تنها چیزی که میدونم اینه که اون لحظه به خودم گفتم باید انجامش بدی ولی از اون لحظه به بعد دیگه دست خودم نبود. وقتی دست نگه داشتم و چهرشو نگاه کردم... واقعا تاحالا هیچکس رو اینقدر اسیب پذیر و....(دیگه خودتون توصیف های میدوریا رو کامل کنید🔥.)باشه، مخصوصا وقتی که گفت:
باکوگو: دکو..(اینو با یه لحنه شکه و اینکه خوبی!؟ تو رو خدا ولم کن شِکر خوردم و کم کم داشت داغ میکرد و... گفت)
میدوریا اروم دستاش رو روی مچ دستای باکوگو گذاشت و صورتش رو نزدیک باکوگو کرد و بعد دوباره به بوسیدن ادامه داد.
باکوگو درحالی که نفسش بند اومده بود : دکو........ بَ. سه...
میدوریا اروم دستای باکوگو رو ول کرد و از روش بلند شد واروم و بدون تعادل اتاق رو ترک کرد و کاچان رو تنها گذاشت...
باکوگو تا یه مدتی از جاش تکون نخورد.... بعد
تصمیم گرفت عصابشو یه جای خوب خالی کنه..
هر دو تاشون خیلی هنگ همدیگه رو نگاه می کنن:............
بعد از گذشت چند دقیقه باکوگو و دکو درحاله:
باکوگو: هوی دکو حواست کجاست!!؟
وقتی می خوای یه نفرو ببوسی باید چه استایلی بگیری؟
میدوریا: وقتی می بوسمش باید جوری برم سمتش که بدونه حرف حرف کیه...
باکوگو: خب..... ادامه
میدوریا: و....
باکوگو: منو ببین خرخون نفله تا وقتی من اینجا معلمتم حق افتادن از درسامو نداری! پس یه بار دیگه میپرسم....
(خلاصه که این دوتا خیلی سخت در حال یادگیری هستن)
میدوریا: کاچان.... من تمام درس هایی که بهم دادی رو یاد گرفتم ولی واقعا هنوز نمیفهمم بوسیدن چطوریه!؟ بعد اگه میبوسمش اشتباه ببوسمش یا وز وز وز وز وز.......
باکوگو:(کاتسوگی تو ذهنش: باز این شروع کرد به وز وز کردن💢😤😒😡)
باکوگو: 💢💥🤬😡😤💢 دکو..(قدم برداشتن به سمتش) وقتی درسم تموم نشده وز وز نکن💢
میدوریا: ب.. ببخشید کا.. چان
باکوگو: خب بعد از تموم شدن نکات شفاهی باید عملی امتحان بدی
میدوریا:...(کاملا جدی و با لحن قهرمانانه) من امادم.
باکوگو: خب خوبه😤💢😁😈
.....
(خب میریم برای ازمون عملی. میدوریا هر چی که یاد گرفته رو باید رو کاچان امتحان کنه)
میدوریا رو به روی باکوگو میشینه و این دفعه باکوگو رو تخت میشینه.
باکوگو: 💢😐خب شروع میکن.....
میدوریا اروم میاد سمت باکوگو و یکی از دستاشو میزاره پشت گردن باکوگو و بعد یه لحظه به باکوگو نگاه میکنی و همونطوری که باکوگو اموزش داد کاملا عالی و به خوب نشون میده اینجا حرف حرف کیه...
باکوگو اول از همه شکه میشه و واقعا الان نمی تونه کوچک ترین حرکتی بکنه اولش فکر می کرد میدوریا داره شوخی میکنه ولی کاملا جدی اومد و بوسیدش..
میدوریا میاد نزدیک تر و باکوگو رو مجبور میکنه تا بیشتر روی تخت دراز بکشه بعد دست از بوسیدن باکوگو بر میداره و یه بار دیگه به باکوگو نگاه میکنه...
میدوریا: تنها چیزی که میدونم اینه که اون لحظه به خودم گفتم باید انجامش بدی ولی از اون لحظه به بعد دیگه دست خودم نبود. وقتی دست نگه داشتم و چهرشو نگاه کردم... واقعا تاحالا هیچکس رو اینقدر اسیب پذیر و....(دیگه خودتون توصیف های میدوریا رو کامل کنید🔥.)باشه، مخصوصا وقتی که گفت:
باکوگو: دکو..(اینو با یه لحنه شکه و اینکه خوبی!؟ تو رو خدا ولم کن شِکر خوردم و کم کم داشت داغ میکرد و... گفت)
میدوریا اروم دستاش رو روی مچ دستای باکوگو گذاشت و صورتش رو نزدیک باکوگو کرد و بعد دوباره به بوسیدن ادامه داد.
باکوگو درحالی که نفسش بند اومده بود : دکو........ بَ. سه...
میدوریا اروم دستای باکوگو رو ول کرد و از روش بلند شد واروم و بدون تعادل اتاق رو ترک کرد و کاچان رو تنها گذاشت...
باکوگو تا یه مدتی از جاش تکون نخورد.... بعد
تصمیم گرفت عصابشو یه جای خوب خالی کنه..
۶۴۱
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.