عشق یهویی
عشق یهویی
پارت۱
ویو لیا
صبح از خواب بلد شدم و رفتم پایین که دوباره فامیلایه فضول مادریم اومدن
لیا.صبح بخیر
مامان لیا.صبح بخیر
خاله .دخترم سلام
لیا.سلام( سرد)
مامان لیا. بیاین صبحونه حاضره ( بلند)
فلش بک روی میز صبحانه
زن دایی لیا. دخترم با نمیخوای ازدواج کنی
مادر بزرگ لیا.عزیزم داره از مادر شدنت هم میگذره
لیا. هر وقت ازدواج کردم به شما اطلاع میدم مامان ممنون من سیر شدم
ویو لیا
اوففففف از یه لباس گرم پوشیدم و از خونه زدم بیرون ما توی کاخ زندگی میکنیم کلی آدم های پولدار مثل ما اینجا زندگی میکنن داشتم رد میشدم که یه دختر بچه رو دیدم که داره راه میره و یهو دیدم که یه چمدون داره به سمتش میاد و سریع رفتم گرفتمش معلوم بود ترسیده بود که
گفتم
لیا . خوبی کوچولو( نگران)
بچه.( همون بورامه) اله(گریه)
لیا.اسمت چیه کوچولو
بورام.بورام کیم بورام( گریه)
که یهو یه مرده اومده و سریع دختر بچه رو کرد تو بغلش و گفت
؟ . خوبی ( ترس و نگران)
بچه.اله بابایی( گریه)
تهیونگ. خانم ازتون ممنونم که دخترم رو نجات دادید
لیا. کاری نکردم( لبخند )
بورام. ملسی که نجاتم دادی( بغض)
لیا. خواهش میکنم کوچولو (لبخند )
تهیونگ . بابایی بیا بریم
بورام. بابایی میشه من پیشه این خانم بمونم
بورام. راستی اسمت چیه
لیا. سوک لیا
بورام. بابایی میشه با لیا برم پالک
تهیونگ .بابایی نمیشه مزاحم این خانوم بشیم بیا بریم خودم میبرمت
لیا. اممممم اگه دوست دارین من اون همین کاخ زندگی میکنم دارم میرم یه هوایی بخورم میتونم این خانم کوچولو رو هم ببرم
تهیونگ. اخه مزاحم تون میشه
بورام.بابایی قول میدم اذیت نکنم
تهیونگ .باش ولی ساعت ۳ اینا باشین
لیا. حتما
ویو تهیونگ
داشتم با یه کارکن حرف میزدم هواسم به بورام نبود که صدای گریش رو شنیدم دویدم سمتش که داشت تو بغل یه خانم گریه میکرد اون خانومه خیلی خوشکل و خوش اخلاق بود و بورام اصرار داشت که باهاش بده پارک
پارت۱
ویو لیا
صبح از خواب بلد شدم و رفتم پایین که دوباره فامیلایه فضول مادریم اومدن
لیا.صبح بخیر
مامان لیا.صبح بخیر
خاله .دخترم سلام
لیا.سلام( سرد)
مامان لیا. بیاین صبحونه حاضره ( بلند)
فلش بک روی میز صبحانه
زن دایی لیا. دخترم با نمیخوای ازدواج کنی
مادر بزرگ لیا.عزیزم داره از مادر شدنت هم میگذره
لیا. هر وقت ازدواج کردم به شما اطلاع میدم مامان ممنون من سیر شدم
ویو لیا
اوففففف از یه لباس گرم پوشیدم و از خونه زدم بیرون ما توی کاخ زندگی میکنیم کلی آدم های پولدار مثل ما اینجا زندگی میکنن داشتم رد میشدم که یه دختر بچه رو دیدم که داره راه میره و یهو دیدم که یه چمدون داره به سمتش میاد و سریع رفتم گرفتمش معلوم بود ترسیده بود که
گفتم
لیا . خوبی کوچولو( نگران)
بچه.( همون بورامه) اله(گریه)
لیا.اسمت چیه کوچولو
بورام.بورام کیم بورام( گریه)
که یهو یه مرده اومده و سریع دختر بچه رو کرد تو بغلش و گفت
؟ . خوبی ( ترس و نگران)
بچه.اله بابایی( گریه)
تهیونگ. خانم ازتون ممنونم که دخترم رو نجات دادید
لیا. کاری نکردم( لبخند )
بورام. ملسی که نجاتم دادی( بغض)
لیا. خواهش میکنم کوچولو (لبخند )
تهیونگ . بابایی بیا بریم
بورام. بابایی میشه من پیشه این خانم بمونم
بورام. راستی اسمت چیه
لیا. سوک لیا
بورام. بابایی میشه با لیا برم پالک
تهیونگ .بابایی نمیشه مزاحم این خانوم بشیم بیا بریم خودم میبرمت
لیا. اممممم اگه دوست دارین من اون همین کاخ زندگی میکنم دارم میرم یه هوایی بخورم میتونم این خانم کوچولو رو هم ببرم
تهیونگ. اخه مزاحم تون میشه
بورام.بابایی قول میدم اذیت نکنم
تهیونگ .باش ولی ساعت ۳ اینا باشین
لیا. حتما
ویو تهیونگ
داشتم با یه کارکن حرف میزدم هواسم به بورام نبود که صدای گریش رو شنیدم دویدم سمتش که داشت تو بغل یه خانم گریه میکرد اون خانومه خیلی خوشکل و خوش اخلاق بود و بورام اصرار داشت که باهاش بده پارک
۷.۵k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.