ویو لیا دیدم که تهیونگ داره با یه حوله دور کمرش از پله ها
ویو لیا دیدم که تهیونگ داره با یه حوله دور کمرش از پله ها میاد پایین و من رومو کردم
اونور
و تهیونگ گفت
تهیونگ . آخ ببخشید ندیدمت اممم چرا رود اون وره
لیا. آقای کیم لطفا برید لباس بپوشید داشتی بورام کجاست من برم پیشش
تهیونگ . اوکی اتاق بورام این بغل هست
سریع بدو کردم رفتم پیش بورام و بورام گفت
بورام . چرا نفس نفس میزدی مگه دنبالت کردن( خنده)
لیا. نه بیا بازی کنیم
بورام.اوکی بیااااااااااا( خنده)
ساعت ۸ شب بود تصمیم گرفتم با بورام غذا درست کنم
ویو کوک
امروز با تهیونگ و پسرا قرار بود به یه ماموریت بریم که ۱ هفته باید بریم آمریکا و باید به تهیونگ بگم که برای بورام یک پرستار بگیره که بورام تنها نباشه ( پسم بورام الان داره کیک درست میکنه و خیلی خوشحاله)
ویو تهیونگ
کوک زنگ و بهم همچیو گفت و منم گفتم که یه پرستار داره که یه فکری به سرم زد زنگ زدم به کوک و با چیزی که گفتم شیر موز تو گلوش گیر کرد و سرف میکرد
ویو کوک
داشتم شیر موز میخوردم که تهیونگ زنگ زد من با چیزی که گفت شیر موز تو گلوم پرید و گفتم که
کوک. ..........
ادامش بدم این فیکو
اونور
و تهیونگ گفت
تهیونگ . آخ ببخشید ندیدمت اممم چرا رود اون وره
لیا. آقای کیم لطفا برید لباس بپوشید داشتی بورام کجاست من برم پیشش
تهیونگ . اوکی اتاق بورام این بغل هست
سریع بدو کردم رفتم پیش بورام و بورام گفت
بورام . چرا نفس نفس میزدی مگه دنبالت کردن( خنده)
لیا. نه بیا بازی کنیم
بورام.اوکی بیااااااااااا( خنده)
ساعت ۸ شب بود تصمیم گرفتم با بورام غذا درست کنم
ویو کوک
امروز با تهیونگ و پسرا قرار بود به یه ماموریت بریم که ۱ هفته باید بریم آمریکا و باید به تهیونگ بگم که برای بورام یک پرستار بگیره که بورام تنها نباشه ( پسم بورام الان داره کیک درست میکنه و خیلی خوشحاله)
ویو تهیونگ
کوک زنگ و بهم همچیو گفت و منم گفتم که یه پرستار داره که یه فکری به سرم زد زنگ زدم به کوک و با چیزی که گفتم شیر موز تو گلوش گیر کرد و سرف میکرد
ویو کوک
داشتم شیر موز میخوردم که تهیونگ زنگ زد من با چیزی که گفت شیر موز تو گلوم پرید و گفتم که
کوک. ..........
ادامش بدم این فیکو
۹.۲k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.