چند روز از روی اجبار پیش چند نفر از آدمایی بودم که همیشه
چند روز از روی اجبار پیش چند نفر از آدمایی بودم که همیشه فکر میکردم آدمای خیلی خوبی ان، زندگی خوبی دارنو غم ندارن
ولی کم کم هرچقد ک میگذشت
متوجه میشدم که نه آدمای خیلی خوبی ان ،نه زندگی خوبی دارن
عادت داشتن از همه چیز ایراد بگیرن به همه چیز گیر بدنو دائم غر بزنن
قدر نمیدونستن هرچی که داشتن انگار باز اضافه تر میخواستن بهتره بگم توقع داشتن،اونم توقعای بالا و بیخود
توقعشون از هم دیگه زیاد بود به کم قانع نبودن کارای همدیگه رو بی ارزش جلوه میدادنو دائم بی احترامی میکردن به هم
میدونی رفتاراشون یه جوری بود برام عجیب بود
اخه تا حالا تو خونوادم اینجور رفتارا ندیده بودم
هیچوقت نشده بود که کارای هم دیگه رو کوچیک بشموریم کلا عادت داریم واسه هر کار کوچیکی حتی اگ طرف وظیفش باشه تشکر کنیم
مامانم بهم با رفتارش خیلی چیزارو
فهمونده بود اینکه
حتی اگه از یه نفر چیزی میخوای اون سعیشو میکنه ولی نمیتونه موفق بشه اون کارو انجام بده ازش تشکر کنم چون سعی خودشو کرده،زور خودشو زده و این خودش لطف بزرگیه!
اینارو بیخیال
مثل دیوونه ها بهشون نگاه میکردم
اونموقه واقعا از این میزان بیشعوری شوکه شده بودم
رفتاراشونو قشنگ ب خاطر می سپردم
نگاه میکردم و دائم با خودم میگفتم رضوان هیچوقت مثل اینا نشو
با خودم گفتم یه وقت رفتارای من اینجوری نباشه راستش ترسیدم که یه وقتایی منم شاید بیشعور ب نظر برسم واس همین
حواسم جمع شد به رفتارم به اینکه چی میگم و چیکار میکنم
ولی من خیلی وقتا
یه سری چیزارو نگفتم واس اینک طرفم ناراحت نشه ،من خیلی چیزارو ب روی خیلیا نیاوردم ک شرمنده نشن!
ولی چقد راحت بعضیا هرچی که به ذهنشون میادو به زبون میارن..
#دِلنوشته
ولی کم کم هرچقد ک میگذشت
متوجه میشدم که نه آدمای خیلی خوبی ان ،نه زندگی خوبی دارن
عادت داشتن از همه چیز ایراد بگیرن به همه چیز گیر بدنو دائم غر بزنن
قدر نمیدونستن هرچی که داشتن انگار باز اضافه تر میخواستن بهتره بگم توقع داشتن،اونم توقعای بالا و بیخود
توقعشون از هم دیگه زیاد بود به کم قانع نبودن کارای همدیگه رو بی ارزش جلوه میدادنو دائم بی احترامی میکردن به هم
میدونی رفتاراشون یه جوری بود برام عجیب بود
اخه تا حالا تو خونوادم اینجور رفتارا ندیده بودم
هیچوقت نشده بود که کارای هم دیگه رو کوچیک بشموریم کلا عادت داریم واسه هر کار کوچیکی حتی اگ طرف وظیفش باشه تشکر کنیم
مامانم بهم با رفتارش خیلی چیزارو
فهمونده بود اینکه
حتی اگه از یه نفر چیزی میخوای اون سعیشو میکنه ولی نمیتونه موفق بشه اون کارو انجام بده ازش تشکر کنم چون سعی خودشو کرده،زور خودشو زده و این خودش لطف بزرگیه!
اینارو بیخیال
مثل دیوونه ها بهشون نگاه میکردم
اونموقه واقعا از این میزان بیشعوری شوکه شده بودم
رفتاراشونو قشنگ ب خاطر می سپردم
نگاه میکردم و دائم با خودم میگفتم رضوان هیچوقت مثل اینا نشو
با خودم گفتم یه وقت رفتارای من اینجوری نباشه راستش ترسیدم که یه وقتایی منم شاید بیشعور ب نظر برسم واس همین
حواسم جمع شد به رفتارم به اینکه چی میگم و چیکار میکنم
ولی من خیلی وقتا
یه سری چیزارو نگفتم واس اینک طرفم ناراحت نشه ،من خیلی چیزارو ب روی خیلیا نیاوردم ک شرمنده نشن!
ولی چقد راحت بعضیا هرچی که به ذهنشون میادو به زبون میارن..
#دِلنوشته
۹۱.۳k
۰۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.