و مرگ مردن نیست و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست من مردگان بی
و مرگ مُردن نیست و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست من مردگان بیشماری را دیدهام که راه میرفتند حرف میزدند سیگار میکشیدند و خیس از باران انتظار و تنهایی را درک میکردند شعر میخواندند و میگریستند:)