ارباب خطرناک من..
اربابخطرناکمن..
𝖯𝖺𝗋𝗍-2
_صبحونم که تموم شد ع روی میز پاشدم ، رفتم نشستم روی کاناپه و تلویزیون میدیم..
_هیونگگگ
+ جونم؟
_من شیرموز میخوام
+شیر تموم کردیم.. وایسا یکی از خدمه هارو بفرستم بره بخره..
_باشه.
*نیم ساعت بعد..
تهیونگ لباسشو عوض کردع بود ، یه کت و شلوار ابی پوشیده بود و موهاشو لخت گذاشته بود.
کوک پوزخندی زدو توی دلش گفت
چطوری تونستی اون همه خاطره رو خراب کنی هیونگ..؟ چطوری؟
توی افکارم غرق شده بودم که با صدای تهیونگ به خودم اومدم..
_جونگکوک..جونگکوکک...کوووک
که با بشکنی که زدم به خودش اومد..
+عا جونم ینی بله چیشده؟
_شیر و چندتا چیز دیگه رو آوردن ، هرچیزی که خواستی به خدمه ها بگو برات بیارن..
_اوکی
"ته اینو گفتو رفت.."
+ امروز یه قرارداد خیلی مهم دارم.. لنتی امیدوارم این مثلِ چندتای قبلی خراب نشه..
با تموم شدن این حرف توی ذهنش به یه شرکت رسید..
درسته این شرکت شجاع ترین مافیاس.. هیچ مافیایی جرعت نداره حتی یه شرکت کوچیک و چرت بزنه ولی این یارو.. بزرگترین شرکتو توی کره داره.. هروقت مامور یا نیروهای پلیس به اینجا حمله میکنن فقط جنازشون میرسید دسته خانوادشون
𝖯𝖺𝗋𝗍-2
_صبحونم که تموم شد ع روی میز پاشدم ، رفتم نشستم روی کاناپه و تلویزیون میدیم..
_هیونگگگ
+ جونم؟
_من شیرموز میخوام
+شیر تموم کردیم.. وایسا یکی از خدمه هارو بفرستم بره بخره..
_باشه.
*نیم ساعت بعد..
تهیونگ لباسشو عوض کردع بود ، یه کت و شلوار ابی پوشیده بود و موهاشو لخت گذاشته بود.
کوک پوزخندی زدو توی دلش گفت
چطوری تونستی اون همه خاطره رو خراب کنی هیونگ..؟ چطوری؟
توی افکارم غرق شده بودم که با صدای تهیونگ به خودم اومدم..
_جونگکوک..جونگکوکک...کوووک
که با بشکنی که زدم به خودش اومد..
+عا جونم ینی بله چیشده؟
_شیر و چندتا چیز دیگه رو آوردن ، هرچیزی که خواستی به خدمه ها بگو برات بیارن..
_اوکی
"ته اینو گفتو رفت.."
+ امروز یه قرارداد خیلی مهم دارم.. لنتی امیدوارم این مثلِ چندتای قبلی خراب نشه..
با تموم شدن این حرف توی ذهنش به یه شرکت رسید..
درسته این شرکت شجاع ترین مافیاس.. هیچ مافیایی جرعت نداره حتی یه شرکت کوچیک و چرت بزنه ولی این یارو.. بزرگترین شرکتو توی کره داره.. هروقت مامور یا نیروهای پلیس به اینجا حمله میکنن فقط جنازشون میرسید دسته خانوادشون
۱۳.۸k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.