زندگی رویایی:پارت۲۶
زندگی رویایی:پارت۲۶
ویوا.ت:
کوک غرق درست کردن صبحونه بود که از پشت بغلش و کردم و گفتم
+خوبی؟؟
-اوهم..اینکه تو الان همه چی رو میدونی یه بار خیلی خیلی بزرگی از دوشم برداشته شده ولی...
+ولی چی
-نمیدونم چه جوری بهت بگم..امم..
کوک رو برگردوندم سمت خودم و یه بوس رو لباش گذاشتم و گفتم
+هرچی باشه من الان باید همه چی رو بدونم
-ببین عشقم..من دشمنای خیلی زیادی دارم ولی من از اونا خیلییییی خیلیییی قوی ترم کلا کسی وجود نداره که روی حرفم حرف بزنه
+خوو تو داری میگی که خیلی خیلی قویی دیگه چی اذیتت کرده
-اینکه تو نقطه ضعف منی..تو باارزش ترین چیزی هستی که دارم...نمیخوام از دستت بدم
+قرار نیست از دستم بدی...یلا بسه دیگی آماده نشد..گشنمه(کیوت)
-تو چرا اینقدر خوردنیی
+خوو من فقط خوردنی توعم
-جدی میگی..پس بیا بخورمت
+نهههه نههه
شروع کردم به فرار کردن که از پشت گرفت منو شروع کردم به خندیدن اونم میخندید
برآید استایل بغلم کرد و رفتم تو آشپزخونه رو اپن گذاشتم و رفت آماده کارایی صبحونه رو کنه همینجوری داشتم به پشتش نگاه میکردم عجب چیزی داشت اووفف بدنش رو
-اینقدر دوس داری
+چی رو؟؟
-بدنمو از پشت
هنو پشتش بهم بود
+عاشقشم...عاشق بدنتم..من کلا عاشقتم(خجالت)
-(ذوق) جدییی میگی
+اوهم (خجالتی)
کوک یهو آمد پیشم و لبامو بوسید تو شک بودم با گازی که گرفت به خودم آمدم و دستمو پشت گردنش گذاشتم و همراهی کردم بعد چند مین جدا شدیم از هم
ویوا.ت:
کوک غرق درست کردن صبحونه بود که از پشت بغلش و کردم و گفتم
+خوبی؟؟
-اوهم..اینکه تو الان همه چی رو میدونی یه بار خیلی خیلی بزرگی از دوشم برداشته شده ولی...
+ولی چی
-نمیدونم چه جوری بهت بگم..امم..
کوک رو برگردوندم سمت خودم و یه بوس رو لباش گذاشتم و گفتم
+هرچی باشه من الان باید همه چی رو بدونم
-ببین عشقم..من دشمنای خیلی زیادی دارم ولی من از اونا خیلییییی خیلیییی قوی ترم کلا کسی وجود نداره که روی حرفم حرف بزنه
+خوو تو داری میگی که خیلی خیلی قویی دیگه چی اذیتت کرده
-اینکه تو نقطه ضعف منی..تو باارزش ترین چیزی هستی که دارم...نمیخوام از دستت بدم
+قرار نیست از دستم بدی...یلا بسه دیگی آماده نشد..گشنمه(کیوت)
-تو چرا اینقدر خوردنیی
+خوو من فقط خوردنی توعم
-جدی میگی..پس بیا بخورمت
+نهههه نههه
شروع کردم به فرار کردن که از پشت گرفت منو شروع کردم به خندیدن اونم میخندید
برآید استایل بغلم کرد و رفتم تو آشپزخونه رو اپن گذاشتم و رفت آماده کارایی صبحونه رو کنه همینجوری داشتم به پشتش نگاه میکردم عجب چیزی داشت اووفف بدنش رو
-اینقدر دوس داری
+چی رو؟؟
-بدنمو از پشت
هنو پشتش بهم بود
+عاشقشم...عاشق بدنتم..من کلا عاشقتم(خجالت)
-(ذوق) جدییی میگی
+اوهم (خجالتی)
کوک یهو آمد پیشم و لبامو بوسید تو شک بودم با گازی که گرفت به خودم آمدم و دستمو پشت گردنش گذاشتم و همراهی کردم بعد چند مین جدا شدیم از هم
۴۳۷
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.