سنجاب کوچولویه من پارت ۸:
سنجاب کوچولویه من پارت ۸:
۸ روز بعد
هیونا زنگ میزنه به لینو:
هیونا:"الو لینو.."
هان:"سلام ببخشدی من هانم رئیس لینوام لینو رفته حموم اومد میگم زنگ بزنه"
هیونا:"چرا رفته حموم اونم ساعت ۱۹:۰۰ در عوضی که لینو امروز صبح بهم گفت تازه از حموم در اومده؟"
هان:"خوب وقتی یه نفر کثیف میشه میره حموم مثل لینو لینو کثیف شد رفت حموم"
هیونا:"دلیل کثیف شدنش چیه؟"
هان:"من و تخت"
هیونا:"چی؟"
هان:"خوب دیگه من برم لینو از حموم در اومد میگم زنگ بزنه"
هیونا:"وایسا...."
[قطع کردن]
لینو:"چرا گوشیه منو جواب دادی"
هان:"دوست دخترت بود زنگ زد گفتم لینو الان دستش بنده اومد میگم زنگ بزنه"
لینو:"گوشیو بده تا بهش زنگ بزنم حتما نگران شده"
هان:"بیا ولی از من به تو نصیحت اگه زنگ زدی و جواب نداد داد و بیداد نکنی ها"
لینو:"چرا نباید جوابم و بده؟"
(زنگ زدن)
(جواب ندادن)
لینو:"چرا جواب نمیده؟"
هان:"من چه بدونم"
هان:"راستی لینو من دارم اماده میشم ۱ ساعت دیگه برم بار"
لینو:"صبر کن منم اماده شم باهات بیام"
هان:"باشه"
زنگ خوردن
هیونا:"زنگ زده بودی"
لینو:"اره زنگ زده بودی نتونستم جواب بدم کار داشتم"
هیونا:"اره میدونم رئیست گفت دستت بنده"
لینو:"حالا چرا زنگ زدی؟"
هیونا:"میخواستم بگم ما ۳ روز پیش رسیدیم یادم رفت بهت بگم الانم داریم اماده میشیم بریم بار"
لینو:"واقعا؟کدوم بار؟"
هیونا:"چطور؟"
لینو:"اخه منو رئیسم هم میخوایم بریم بار بگید کدوم تا ماهم بیایم اونجا دلم برات تنگ شده میخوام ببینمت دلم برا هیون هم تنگ شده"
هیونا:"بار*****"
لینو:"اها اون بار نزدیک خونمونه"
هیونا:"اها دیگه قطع میکنم پیخوام برم اماده شم"
لینو:"باشه خدافظ"
لینو:"هی هان یه بار این نزدیکی دیدم بریم اونجا"
هان:"باشه"
(1 ساعت بعد/رسیدن به بار)
لینو:"چرا نمیبینمت هیونا؟"
هیونا:"من دارم میبینمت دارم دست تکون میدم"
لینو:"دیدمت"
هیونا:"سلام عزیزم(بوسیدن از لب)ایشون رئیسته؟"
لینو:"اره ایشونه"
هیونا:"خوش بختم"
هان:"همچنین"
هیونجین:"لینو هیونگ دلم برات یه ذره شده بود یه زنگ هم نمیزنی"
لینو:"ببخشید این چند روزه سرم شلوغه"
هیونا:"عطرتت و عوض کردی؟"
لینو:"نه چطور؟"
هیونا:"بوی خاصی میدی عطرت اون عطر قبلی نیست"
لینو:"اه خوب این عطر ها...عطر رئیسمه"
{فلش بک}
لینو:"اه من یادم رفته عطرم و بیارم"
هان:"خوب عطر منو بزن"
لینو مشکلی نداره؟"
هان:"نه"
{پایان فلش بک}
هیون:"خوب دیگه الکل سفارش بدیم؟"
لینو:"اره"
ادامه دارد...
۸ روز بعد
هیونا زنگ میزنه به لینو:
هیونا:"الو لینو.."
هان:"سلام ببخشدی من هانم رئیس لینوام لینو رفته حموم اومد میگم زنگ بزنه"
هیونا:"چرا رفته حموم اونم ساعت ۱۹:۰۰ در عوضی که لینو امروز صبح بهم گفت تازه از حموم در اومده؟"
هان:"خوب وقتی یه نفر کثیف میشه میره حموم مثل لینو لینو کثیف شد رفت حموم"
هیونا:"دلیل کثیف شدنش چیه؟"
هان:"من و تخت"
هیونا:"چی؟"
هان:"خوب دیگه من برم لینو از حموم در اومد میگم زنگ بزنه"
هیونا:"وایسا...."
[قطع کردن]
لینو:"چرا گوشیه منو جواب دادی"
هان:"دوست دخترت بود زنگ زد گفتم لینو الان دستش بنده اومد میگم زنگ بزنه"
لینو:"گوشیو بده تا بهش زنگ بزنم حتما نگران شده"
هان:"بیا ولی از من به تو نصیحت اگه زنگ زدی و جواب نداد داد و بیداد نکنی ها"
لینو:"چرا نباید جوابم و بده؟"
(زنگ زدن)
(جواب ندادن)
لینو:"چرا جواب نمیده؟"
هان:"من چه بدونم"
هان:"راستی لینو من دارم اماده میشم ۱ ساعت دیگه برم بار"
لینو:"صبر کن منم اماده شم باهات بیام"
هان:"باشه"
زنگ خوردن
هیونا:"زنگ زده بودی"
لینو:"اره زنگ زده بودی نتونستم جواب بدم کار داشتم"
هیونا:"اره میدونم رئیست گفت دستت بنده"
لینو:"حالا چرا زنگ زدی؟"
هیونا:"میخواستم بگم ما ۳ روز پیش رسیدیم یادم رفت بهت بگم الانم داریم اماده میشیم بریم بار"
لینو:"واقعا؟کدوم بار؟"
هیونا:"چطور؟"
لینو:"اخه منو رئیسم هم میخوایم بریم بار بگید کدوم تا ماهم بیایم اونجا دلم برات تنگ شده میخوام ببینمت دلم برا هیون هم تنگ شده"
هیونا:"بار*****"
لینو:"اها اون بار نزدیک خونمونه"
هیونا:"اها دیگه قطع میکنم پیخوام برم اماده شم"
لینو:"باشه خدافظ"
لینو:"هی هان یه بار این نزدیکی دیدم بریم اونجا"
هان:"باشه"
(1 ساعت بعد/رسیدن به بار)
لینو:"چرا نمیبینمت هیونا؟"
هیونا:"من دارم میبینمت دارم دست تکون میدم"
لینو:"دیدمت"
هیونا:"سلام عزیزم(بوسیدن از لب)ایشون رئیسته؟"
لینو:"اره ایشونه"
هیونا:"خوش بختم"
هان:"همچنین"
هیونجین:"لینو هیونگ دلم برات یه ذره شده بود یه زنگ هم نمیزنی"
لینو:"ببخشید این چند روزه سرم شلوغه"
هیونا:"عطرتت و عوض کردی؟"
لینو:"نه چطور؟"
هیونا:"بوی خاصی میدی عطرت اون عطر قبلی نیست"
لینو:"اه خوب این عطر ها...عطر رئیسمه"
{فلش بک}
لینو:"اه من یادم رفته عطرم و بیارم"
هان:"خوب عطر منو بزن"
لینو مشکلی نداره؟"
هان:"نه"
{پایان فلش بک}
هیون:"خوب دیگه الکل سفارش بدیم؟"
لینو:"اره"
ادامه دارد...
۶.۵k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.