part 3
part 3
ا. ت: ن... نزدیکم نشید وگرنه جیغ میزنم
تهیونگ: جیغ میزنی؟
کوک: تهیونگ ببین چقد ترسیده بزار برای فردا
تهیونگ: اوففف باشه
کوک: ولی خلنم کوچولو فردا تا کارمو انجام ندم نمیرم
ا. ت:......
ا. ت
از ترس زبونم بند اومده بود
باید از این خونه میرفتم تا بلایی سرم نیومده
تهیونگ رفته بود بیرون ولی در خونه رو قلف کرده بود
خیلی ادم پس فترتیه بیخودی نیس ازش خوشم نمیومد
لباسامو هنه رو جمع کردمو وسایله کمی با خودم بر داشتم
از کجا باید میرفتم
از پنجره که ارتفاش زیاده درم که قلفه
اوفففف
مونده بودم چیکار کنم هر لحظه به فردا نزدیک تر میشد و به این فکر میکردم که اگه اینجا باشم اونا می خوان چیکار کنن
شب شده بود که تهیونگ اومد چون صدای شکستن چیزی اومد
صداش خیلی بزرگ بود
ا. ت: تهیونگ چیزی شد
تهیونگ:........
ا. ت: درو باز کن
تهیونگ:.......
ا. ت: چرا حواب نمی دی درو لاز کن
ا. ت
در داش باز میشد وقتی کامل باز شد تهیونگ نبود بجاش جونگ کوک بود
ا. ت: ت.. تو اینجا چیکار میکنی
کوک: فکنم فهمیدی برای چی اینجام پس خودتو به خنگی نزن
ا. ت: ب... برو بیرون
کوک: تویم باید با من بیای
ا. ت:چی
کوک: اگه می خوای بلایی که به سر تهیونگ اوردم رو سر تویم نیارم پس راه بیافتو با من بیا
ا. ت: باهاش چیکار کردی
ا. ت
یه نیشخند زدو رفت کنار
صحنه یی که دیدم به قدری ترسناک بود که سریع دستامو جلوی صورتم گرفتم
کوک:چیه ببین دیگه فقط
ا.ت:ت...تو اونو...ک....کشتی
کوک:آفرین ولی نباید به کسی بگی
ا.ت:میفهمی چیکار کردی ؟تو کشتیش یه قاتلی...م...من لوت میدم
کوک:چیکار میکنی؟
ا.ت:لوت میدم
کوک:یعنی انقد شجاعی
ات:تو دوستتو کشتی
کوک:دوستم؟ واقعا انقد احمقی منو اون هیچ دوستیی نداشتیم فقط می خواستم از اون استفاده کنم تا تو رو بدست بیارم
ا.ت:خیلی اشغالی
ادامه دارد
بچه ها اشتباه کردم شخصیت اصلیه کوکه🤦♀️🤦♀️
ا. ت: ن... نزدیکم نشید وگرنه جیغ میزنم
تهیونگ: جیغ میزنی؟
کوک: تهیونگ ببین چقد ترسیده بزار برای فردا
تهیونگ: اوففف باشه
کوک: ولی خلنم کوچولو فردا تا کارمو انجام ندم نمیرم
ا. ت:......
ا. ت
از ترس زبونم بند اومده بود
باید از این خونه میرفتم تا بلایی سرم نیومده
تهیونگ رفته بود بیرون ولی در خونه رو قلف کرده بود
خیلی ادم پس فترتیه بیخودی نیس ازش خوشم نمیومد
لباسامو هنه رو جمع کردمو وسایله کمی با خودم بر داشتم
از کجا باید میرفتم
از پنجره که ارتفاش زیاده درم که قلفه
اوفففف
مونده بودم چیکار کنم هر لحظه به فردا نزدیک تر میشد و به این فکر میکردم که اگه اینجا باشم اونا می خوان چیکار کنن
شب شده بود که تهیونگ اومد چون صدای شکستن چیزی اومد
صداش خیلی بزرگ بود
ا. ت: تهیونگ چیزی شد
تهیونگ:........
ا. ت: درو باز کن
تهیونگ:.......
ا. ت: چرا حواب نمی دی درو لاز کن
ا. ت
در داش باز میشد وقتی کامل باز شد تهیونگ نبود بجاش جونگ کوک بود
ا. ت: ت.. تو اینجا چیکار میکنی
کوک: فکنم فهمیدی برای چی اینجام پس خودتو به خنگی نزن
ا. ت: ب... برو بیرون
کوک: تویم باید با من بیای
ا. ت:چی
کوک: اگه می خوای بلایی که به سر تهیونگ اوردم رو سر تویم نیارم پس راه بیافتو با من بیا
ا. ت: باهاش چیکار کردی
ا. ت
یه نیشخند زدو رفت کنار
صحنه یی که دیدم به قدری ترسناک بود که سریع دستامو جلوی صورتم گرفتم
کوک:چیه ببین دیگه فقط
ا.ت:ت...تو اونو...ک....کشتی
کوک:آفرین ولی نباید به کسی بگی
ا.ت:میفهمی چیکار کردی ؟تو کشتیش یه قاتلی...م...من لوت میدم
کوک:چیکار میکنی؟
ا.ت:لوت میدم
کوک:یعنی انقد شجاعی
ات:تو دوستتو کشتی
کوک:دوستم؟ واقعا انقد احمقی منو اون هیچ دوستیی نداشتیم فقط می خواستم از اون استفاده کنم تا تو رو بدست بیارم
ا.ت:خیلی اشغالی
ادامه دارد
بچه ها اشتباه کردم شخصیت اصلیه کوکه🤦♀️🤦♀️
۳۰.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.